سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://medicalhistory.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ

زندگینامه سید احمد طبیب اصفهانى مشهور به هاتف‏

از حکماى عالى‏مقدار و از اطباى نام‏بردار اواخر مائه دوازدهم هجرى است و از سلاطین ایران معاصر است با مرحوم کریم خان زند و از اطبأ با میرزا سیّد حسین خان طبیب شیرازى (مؤلف کتاب مخزن الادویه) و میرزا نصیر طبیب اصفهانى مؤلف کتاب (مرأت الحقیقه) که ترجمه هر دو در این کتاب در محل خود مسطور خواهد شد.

و از شعرا با حاج سلیمان کاشى متخلص (بصباحى) و با حاج لطفعلى بیک متخلص به (آذر) و با این دو شاعر ماهر علاوه بر معاصرى معاشرت و موانست نیز داشته چنانچه در اشعار هاتف مدیحه براى صباحى و هم در دیوان صباحى و آذر اشعار در مدح هاتف دیده مى‏شود بالجمله حکیم مزبور بهمه کمالات متصف و در نظم و نثر عربى و فارسى صاحب قدرت وافى و رتبت کافى بوده و در علم منطق و معانى بیان خبرتى بکمال داشت و هم بامر طبابت و شغل معالجت عامه قیام مى‏نمود و فقرا را مجانا مداوا مى‏فرمود* تألیفى از آن طبیب لبیب در علم طب بنظر نرسیده ولى دیوان اشعار و ترجیعات نغز آن حکیم مشهور امصار و مقبول طباع فصحاى اعصار مى‏باشد*

و از جمله اشعارش که در علوّ همت خود فرموده قطعه ذیل است‏

 

خار بدرودن بمژکان خاره بشکستن بدست‏

 

* سنک خاییدن بدندان کوه ببریدن بچنک‏

لعب با دنبال عقرب بوسه بر دندان مار

 

* پنجه با چنکال ثعبان غوص در کام نهنک‏

از سر پستان شیر شرزه دوشیدن حلیب‏

 

* در بن دندان مار گرزه نوشیدن شرنک‏

تیره غولى روز بر گردن کشیدن خیز خیز

 

* پیره‏زالى دربغل شب برگرفتن تنک‏تنک‏

تشنه کام و سر برهنه در تموز و سنگلاخ‏

 

* ره بریدن بى‏عصا فرسنگها با پاى لنک‏

نقشها بستن شگرف از کلک مو بر آب تند

 

* ثقبها کردن پدید از خارتر در خاره سنک‏

صدره آسانتر بود بر من که بر بزم لثام‏

 

* باده‏نوشم سرخ‏سرخ و جامه‏پوشم رنک‏رنک‏

چرخ گرد از هستى من گر برآرد گو برآر

 

* دور بادا دور از دامان نامم کرد ننک‏

 

و در شکایت از شغل طبابت و از اطبائى که در مراتب علمى دون مقام او بوده و بوى تفوّق نموده گوید*

دارم از آسمان زنکارى‏

 

* زخمها بر دلم همه کارى‏

دوش چون رو نهاد خسرو زنک‏

 

* سوى این بوستان زنکارى‏

سوى خلوت‏سراى طبع شدم‏

 

* یابم از غم مکر سبکبارى‏

دیدم آن خانه را ز ویرانى‏

 

* جغد دارد هواى معمارى‏

 

نوعروسان بکر افکارم‏

 

* همه در دلبرى و دلدارى‏

کرده‏اند و دهان ضواحکشان‏

 

* لب شانرا ز خنده مسمارى‏

گفتم اى شاهدان کلرخسار

 

* که نبینید زردرخسارى‏

نیست ز اهل هنر کسى کامروز

 

 بشما باشدش سزاوارى‏

جز صباحى که در سخن او راست‏

 

* رتبه سرورى و سالارى‏

خون دل مى‏چکد ز نامه من‏

 

* گر بدست اندکى بیفشارى‏

از شکایت من یکى این است‏

 

* که سپهرم ز واژگون‏کارى‏

داده شغل طبابت و زین کار

 

* چاکران مراست بیزارى‏

فلک انباز کرده ناچارم‏

 

* با فرومایکان بازارى‏

که گمان داشت کز تنزل دهر

 

* کار عیسى کشد به بیطارى‏

 

و جناب صباحى در جواب حکیم و در ذم اطبائى که با او خیال همسرى داشته‏اند گفته‏

یارم از در درآمد از یارى‏

 

* این بخواب است یا ببیدارى‏

دو لب او زباده عنابى‏

 

* دو رخ او زغازه کلنارى‏

در یکى از دو زلف او پیدا

 

* دل که عمرى است بود متوارى‏

قصد مى‏کرد ساغرى دو کشید

 

* تا بمستى کشید هشیارى‏

فرصتى جستم و بدل گفتم‏

 

* کى ز یاران گزیده بیزارى‏

در کجا روز مى‏کشد به شبت‏

 

* در کجا شب بروز مى‏آرى‏

کفت پویم بحضرتى که بود

 

* چون فلک در بلند مقدارى‏

حضرت هاتف آنکه خاک درش‏

 

* مى‏دهد رشک مشک تاتارى‏

آنکه شاید ز شوق مقدم او

 

* تن مسیحا دهد به بیمارى‏

کو بانبازى تو لاف زنند

 

* مشتى از سفلگان بازارى‏

جلوه‏گر در حلل جمادى چند

 

* لیکن از حلیه هنر عارى‏

مى‏کنندش ز بیم مرک هلاک‏

 

 «» هرکه اندک تبیش شد طارى‏

مهر تابنده را چه غم که کند

 

 «» جلوه خفاش در شب تارى‏

 

و نیز لطفعلى بیک آذر در آرزوى لقاى آن حکیم سخنور سراید

الا اى معبر شمال مورد

 

 «» که جسم لطیفى و روح مجرد

هم از تست روى شگرفان مصفا

 

 «» هم از تست زلف عروسان مجعّد

کهى از تو شیرازه کل مجزا

 

 «» کهى از تو اوراق لاله مجلّد

نخوانم تو را عیسى و موسى اما

 

 «» توى عیسوى‏دم توى موسوى‏ید

ز من ده سلامى ز من بر پیامى‏

 

 «» بمخدوم احمد نسب سید احمد

 

حریفى که از لطف و قهرش مهبا

 

 «» شراب مهنا حسام مهد

چو باهم نشینید صحبت بدارید

 

 «» بجایى که انجا نه دیوى و نه دد

غنیمت شمارید اى وصل نان خوش‏

 

 «» ز ما یاد آرید اى هجرتان بد

 

و از جمله رباعیّات حکیم است

بازآى بکنج فرقتم فرد نگر

 

* از درد فراق چهره‏ام زرد نگر

از مرک دواى درد خود مى‏طلبم‏

 

* بیمار نگر دوا نگر درد نگر

 

وفات حکیم در سنه یکهزار و یک‏صد و نود و هشت (1198) هجرى دو سال و کسرى بعد از وفات (آذر) اتفاق افتاد و هشت سال بعد از فوت حکیم مرحوم (صباحى) از دنیا رفت پس این ثلاثة احباب در یک‏عشره از این جهان فانى بعالم جاودانى ارتحال نموده‏اند*

فیلسوف الدوله، عبد الحسین بن محمد حسن، مطرح الأنظار فی تراجم أطباء الأعصار و فلاسفة الأمصار، 1جلد، دانشگاه علوم پزشکى ایران - تهران، چاپ: اول، 1383 ه.ش.

 

 


[ یکشنبه 95/3/23 ] [ 10:27 عصر ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 40
بازدید دیروز: 242
کل بازدیدها: 418239