سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://medicalhistory.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ

زندگینامه دکتر عبدالحسین میرسپاسی، استاد روانپزشکی نوین در ایران 


برگرفته از کتاب نخستین ها: دکتر عبدالحسین میرسپاسی از بنیانگذاران روانپزشکی نوین در ایران به شمار می رود که با کمک به گسترش این رشته، موجب سرافرازی این مرز و بوم در سراسر جهان شده است. آثار و تالیفات ایشان از دیگر افتخارات اوست. همچنین نوآوری وی در ساخت دستگاه ایجاد غش

مصنوعی در کشور تحسین برانگیز است. تاسیس درمانگاهی در تفرش، بیمارستان روانپزشکی میمنت، بیمارستان آزادی از دیگر یادگاری های دکتر میرسپاسی است، که تخت‌های آن هزاران بیمار دردمند را بهبود می‌بخشد.

 

شرح حال دکتر میرسپاسی به روایت مرحوم پروفسور جلال بریمانی
دکتر عبدالحسین میرسپاسی در سال 1286 در تهران پا به عرصه وجود گذاشت. مادر استاد شادروان میمنت و پدر ایشان، مرحوم سید اسماعیل میرسپاسی (معزز الممالک) از صاحب منصبان وزارت دارایی و عدلیه بودند. او تحصیلات متوسطه را در مشهد و در مدارس ثروت و دارالفنون تهران به سال 1306 شمسی به پایان رساند و برای تحصیل طب با دومین گروه اعزامی دانشجو به فرانسه در سال 1308 به فرانسه رفت و در سال 1935 (1314 شمسی) با موفقیت از دانشکده پزشکی لیون فارغ التحصیل شد. استاد از همان آغاز تحصیلات پزشکی به رشته های اعصاب و روانپزشکی دلبستگی خاصی پیدا کرد و پایان نامه خود را تحت عنوان "صفات هیستری شکل حملات صرعی" با درجه ممتاز گذراند. سپس به مدت دو سال در فرانسه در رشته های روانپزشکی و پزشکی قانونی به تحقیق و تفحص پرداخت و در بیمارستان روانی شارانتون فرانسه نخست به عنوان کارورز و سپس به عنوان دستیار رسمی پروفسور هانری باروک، در فعالیتها و تحقیقات بخش و آزمایشگاه سهم فعال و موثری داشت.
در سال 1938 (1317 شمسی) به ایران مراجعت کرد و خدمت وظیفه را در بیمارستان شماره یک انجام داد و در سال 1317 به سمت پزشک بیمارستان اعصاب و روان برگزیده شد. در سال 1319 به عنوان پزشک و رئیس بیمارستان با حق آموزش منصوب و چون بعدها بیمارستان اعصاب و روان از دانشکده پزشکی جدا گردید، به شهرداری انتقال یافت.


 در سال 1329 با سمت رئیس بخش وابسته به دانشکده پزشکی بازگشت و مدتی بعد استاد و رئیس بخش روانپزشکی بیمارستان روزبه شد. ایشان مدتی به عنوان مدیر عامل بیمارستان و رییس پزشکی قانونی عهده دار مسئولیت بود.
استاد میرسپاسی از پیشکسوتان تعلیم روانپزشکی و از پیش آهنگان نهضت بهداشت روانی در ایران بود و مدتی ریاست هیئت مدیره جمعیت بهداشت روانی ایران را تقبل کرده به علاوه موسس و نایب رئیس جمعیت حمایت از ناشنوایان و رئیس بیمارستان روانی رازی و عضو شورای عالی فرهنگ نیز بوده  است.
استاد میرسپاسی در چندین کنگره جهانی اعصاب و روان شرکت و یا سخنرانی کرد، از آن جمله است کنگره جهانی روانپزشکی در مادرید (سال 1345) و گرنوبل (1345) و استکهلم (1345) و آمریکای شرقی (1346)، فدراسیون بین المللی بهداشت روانی (1337)، مجمع اتحادیه اروپائی بهداشت روانی (1338) و غیره.
استاد میرسپاسی از طرفداران سرسخت تلفیق رشته اعصاب و روانپزشکی بود. او شاگرد پروفسور فرومان و پروفسور باروک بود که هر دو از مخالفان جدائی اعصاب و روانپزشکی بوده اند. پروفسور باروک شاگرد باینسکی و سوک، استادان بزرگ اعصاب بوده است. وی می نویسد: "روانپزشک واقعی باید در عین حال متخصص اعصاب درخشانی نیز باشد و این مطلب در مورد استاد میرسپاسی صادق بود."
اینجانب خود شاهد بودم که در مشاوره های پزشکی که ایشان از من دعوت می کردند تا چه اندازه در معاینه اعصاب دقیق و کوشا بود. دلیل بارز آن این است که هیچ مشاوره ای کمتر از یک ساعت تمام نمی شد داوطلب رشته روانپزشکی باید نخست آناتومی تمامی دستگاه اعصاب را خوب بداند، سپس نوروفیزیولوژی را به کمال فراگیرد و آن گاه پاتولوژی اعصاب را بیاموزد و در مرحله آخر آموزش روانپزشکی ببیند. مگر از نخستین علائم آنسفالیت و یا تومور فرونتال و یا تومور تامپورال و یا تومور جسم کالو علائم روانی نیست؟ پس دانشجوی روانپزشکی نخست باید تشخیص ضایعه عضوی از غیرعضوی را بدهد و سپس به درمان بپردازد و این جز با طی مراحل مذکور در بالا امکان پذیر نیست. استاد میرسپاسی تا لحظات آخر عمر پیرو این نظریه بود. باشد که روزی جهان روانپزشکی دوباره اهمیت رشته اعصاب را برای روانپزشکی درک کند، زیرا اعصاب خورشید روانپزشکی است. "آفتاب آمد دلیل آفتاب" 
نوشته های استاد میرسپاسی همه باچاشنی ادب شیرین شده و موضوعات علمی، فلسفی و عرفانی وی با لطایف دلپذیری همراه است. او از خادمین رسمی آستان قدس رضوی بود.
استاد میرسپاسی از اشعار مولانا به این ابیات علاقه خاصی نشان می داد:
من هیچ نمی دانم، من هیچ نمی دانم             این چیست که می دانم؟ این چیست که می خوانم
تا کیست که می داند تا کیست که می خواند؟   من مانده در این وادی، سرگشته و حیرانم
از خویش بپرسیم کای خواجه چه نامی تو؟        گفتا من لایعقل این رمز نمی دانم
گفتم ز که پرسم این تا حل شود این مشکل؟    کز آتش این سودا پر دود بود جانم
گفتا که زبان درکش، خاموش کن این مسکین    گفتم که نگو گفتی از گفته پشیمانم

استاد میرسپاسی به زندگی خانوادگی دلبستگی تام داشت و  خانم مهین میرسپاسی (حسابی) همچون گوهری تابناک فراراه ایشان بود و در غم و اندوه شریک و یار و مددکار استاد محسوب می شد. ایشان در 19 تیر ماه 1355 چشم ازجهان فروبست.

گوشه های از زندگی دکترمیرسپاسی از زبان مرحوم دکتر هاراتون داویدیان به مناسبت نکوداشت یکصدمین سال تولد استاد
درسال تحصیلی 1324-1325 من و همدوره ای هایم در سال پنجم پزشکی، یگانه دانشکده پزشکی ایران یعنی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران تحصیل می کردیم. استاد کرسی بیماریهای روانی، شادروان دکتر حسین رضاعی بود. دروس بیماریهای روانی، هفته ای یک بار در یکی از کلاسهای دانشکده برگزار می شد. در طول سال، دکتر رضاعی دانشجویان را برای دیدن بیماران به بیمارستان اعصاب و روان هدایت می کرد. در سال 1325 در داخل یکی از اتاقهای بیمارستان، دانشجویان گروه گروه گرد بیماران حلقه زده مشغول صحبت با آنان بودند که ناگهان جوانی گشاده رو، با عینکی قاب مشکی بر چشم و روپوش سفیدی بر تن، در حالی که جعبه قهوهای رنگی در بغل داشت وارد اتاق شد. گفتند آقای دکتر میرسپاسی است. برای اولین بار بود که دکتر میرسپاسی را زیارت می کردم. شور و شیفتگی او به کارش را می شد در همان نخستین برخورد، بر رخسار و در رفتار آن مرحوم مشاهده کرد. استاد، به محض ورود، درباره معالجه بیماران روانی با ایجاد غش مصنوعی با گذراندن جریان برق از دستگاه اعصاب مرکزی سخن آغاز کرد و پس از دادن شرح مختصری درباره دستگاهی که با خود داشت طرز کار با آن را بر روی بیماری که از قبل او را آماده کرده بودند، به طور عملی نشان داد.
چند سالی بود که معالجه بیماران روانی با ایجاد غش مصنوعی با برق، در چند کشور اروپائی و در آمریکا آغاز شده بود، ولیکن به علت جنگ جهانی دوم و اثری که از خود باقی گذاشته بود، دسترسی پیدا کردن به این کالا میسر نمی شد. دکتر میرسپاسی بعدها در این باره چنین گفت که: "با خود فکر کردم که چرا خود در کشورمان نسازیم." به راستی آن دستگاه را با فکر و اندیشه خلاق خویش و با فن و هنر دو مهندس برق جوان ایرانی ساخت. مرحبا به این همت عالی، مرحبا بر این روح خلاق و مرحبا به حسن میهن پرستیش.
تعریف و توصیف وضع رقت بار بیماران روانی در آن زمان به طور کلی و بیمارانی که در دارالمجانین نگهداری می شدند به طور اخص زائد است. همین بس که گفته شود بیماران در اتاقها بر روی زیلو بدون روانداز و یا تعدادی با یک پتو بسر می بردند، آب قابل شرب نداشتند و به جای پرستار، پاسبان باطوم به دست از آنان پذیرائی می کرد.
دکتر میر سپاسی، نامه نگاری و دادن گزارشهای مبسوط و ملاقاتهای مکرر با متصدیان امور را مجدانه آغاز کرده کوشش به عمل می آورد تا نظر آنان را نسبت به بهبود بخشیدن به وضع بیمارستان اعصاب و روان جلب نماید. مرتباً درخواست تخت خواب و سایر تجهیزات و وسایل لازم برای رفاه بیماران، درخواست استخدام پرستار، پزشک و دارو و تخصیص بودجه کافی برای آغاز نمودن اصلاحات را می نمود. از طرفی ساختمان موجود جوابگوی تعداد رو به تزاید بیماران نبود؛ لذا دکتر در حالی که درصدد یافتن مکان مناسبی بود درخواست داشت ساختمان موجود را توسعه دهند. استاد شب و روز برای رسیدن به این اهداف می کوشید، ولیکن هر بار، پیشامد یا حادثهای امیدهای او را بر باد میداد. دکتر میرسپاسی در یادداشت هایش می نویسد:"با خود فکر کردم و امیدوارم بودم که رئیس جدید دانشکده پزشکی دکتر شارل ابرلین وضع بیمارستان را بهبود خواهد بخشید اما مسایلی که پیش آمد یک بار دیگر ثابت کرد که دیگران برای ایرانی «خودکشی» نمی کنند تا قدم اصلاحی بردارند."
گفتنی است که شهرداری تهران تا تحویل بیمارستان به دانشگاه مقداری از پیشنهادات استاد را که جنبه فوری داشت عملی نموده بود. توضیح این که در حیاط زنانه ساختمانی بنا نمود، دویست تختخواب آهنی با لوازم مربوط خریداری کرد. سلولهای تنگ و تاریک را خراب و به جای آنها اتاق ساخت. آب شرب به وسیله بشکه های شهرداری هر روز به آن جا آورده و مقدمات لوله کشی آب از قنات مجاور (وزیری) را فراهم شد. واقعه اخیر دانشگاه هر چند دکتر میرسپاسی را دلتنگ کرد ولی ناامید نکرد. 
 در آن زمان بیماریهای روانی و بهداشت روان از دیدگاه تصمیم گیرندگان و سیاست گذاران موضوعی در خور اهمیت تلقی نمی شد و اصلاح وضع بیماران روانی را در برنامه کار خود قرار نمی دادند. و صرف هر نوع هزینه برای آنان کاری عبث شمرده می شد. در چنین جو بدبینی و بی خبری، در خدمت بیماران درآمدن و به قصد فراهم آوردن مسائل رفاه و درمان آنان خود را به آب و آتش زدن حیرت آور است و به حق، تحسین برانگیز و در خور ستایش فراوان.
در آن زمان، دکتر میرسپاسی با خود فکر می کرد: هر روز مردم عادت دارند صدقه بدهند. اگر جمعیت تهرانی را 000/800 نفر بگیریم و هر روز ده شاهی در صندوق بنگاه معاونت عمومی بریزد، روزانه 000/400 ریال و در سال 000/000/146 ریال خواهد شد. آیا با این مبلغ نمی توان بهترین بنگاههای معاونت عمومی را دایر و ایجاد نمود و از مرگ و میر و سرگردانی بیماران در کوچه ها جلوگیری کرد.
با وجود تمام مشکلات و کج فکریها، عظم راسخ استاد خلل ناپذیر بود. او مساعی خود را ادامه داد و پس از گذر 15 سال، در سال 1324 موفق شد شهرداری را متقاعد کند تا بیمارستان اعصاب و روان به صورت بنگاه ملی و تحت نظر هیئت مدیره اداره شود. استقلال بیمارستان قدم بزرگی بود که در راه اصلاح وضع آن برداشته شد. اقدام مزبور از چند جهت مهم محسوب می شد. نخست این که شهرداری را موظف می کرد تا بودجهای نسبتاً قابل ملاحظه برای اداره و درمان بیماران روانی منظور نماید. دوم این که امکان استفاده از کمکهای افراد خیر و سازمانها را فراهم می ساخت و سوم این که تهیه دارو و تجهیزات و سایر لوازم ضروری بدون واسطه مستقیماً به عهده هیئت مدیره گذارده می شود.
پیرو تاسیس بیمارستان، نیمه شمالی باغ روزبه که در اختیار شهرداری بود به بنگاه تحویل داده شد، و هیئت مدیره بنگاه بلادرنگ با استفاده از فضای باغ در جنوب ساختمان قدیم مرکزی، ساختمانی بنا نمود و تعدادی درحدود صد بیمار را به این مکان انتقال داد، بدون این که غل و زنجیری در کار باشد و یا سلولی وجود داشته باشد.
قسمتی از آرزوهای دیرینه استاد برآورده شده بود. بر تعداد پزشکان و پرستان افزوده شد، وضع نظافت و رفاه و درمان بیماران رضایت بخش بود. چند سالی از تاسیس بیمارستان گذشت و آنگاه که استاد اطمینان حاصل کرد که وضع موجود بدون وجود او نیز ادامه خواهد یافت، در سال 1332 امور بیمارستان را به همکار علاقمند و مدیر و کاردان خود مرحوم دکتر احمد نظام سپرد وخود جهت پرداختن به امور پژوهشی و آموزش به گروه آموزشی بیماری های روانی در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران پیوست. از ورود او به بیمارستان روزبه استقبال شایانی به عمل آمد. دکتر رضاعی اداره بخش زنانه را به وی سپرد. حضور او در بخش، معاینه بیماران و بحث درباره علائم و تشخیص و تشخیص افتراقی در مورد یک یک بیماران، و به اضافه، ایجاد جلسات بحث و گفتگو و تاسیس کتابخانه، شور و شوق جدیدی در پزشکان و کارکنان بیمارستان به وجود آورد.
قابل ذکر است که با اطلاع پیدا کردن مراکز پزشکی از تاسیس بیمارستان روزبه و با آشنائی مردم با امکانات درمانی این مرکز، تعداد مراجعین روزبه، روز به روز افزایش مییافت. روزی دکتر میرسپاسی شاد و بشاش وارد بیمارستان شد و اعلام کرد که عنقریب بخش زنانه توسعه پیدا خواهد کرد و اضافه نمود که مرد خیری حاضر شده است برای توسعه بیمارستان ده هزار تومان به بیمارستان اهداء نماید. همین طور هم شد. چند روز بیش نگذشته بود که ساختمان شروع و سالنی با گنجایش ده تخت در جوار بخش زنان ساختمان قدیم، برای بستری کردن بیماران زن ساخته شد.
کار و فعالیت، نوآوری و خدمت به مردم از ویژگیهای آن مرحوم بود. دردوران تحصیل، نسبت به مسائل پزشکی قانونی نیز علاقمند بود. می گفت: "همیشه با خود فکر می کردم که چه می شود که انسان، مجرم و تبهکار از آب در میآید" کنجکاوی وی نسبت به این گونه مسائل موجب شد تا طی سالهایی که در فرانسه به سر می برد، درباره جنبه های روانی جرائم نیز به کاوش پردازد. دانش و اطلاعاتی که آن مرحوم در زمینه مسائل پزشکی قانونی در فرانسه کسب کرد، در مراجعه به ایران به کار آمد. با توجه به اطلاعات وی در این باب در سال 1319 برای سرپرستی اداره پزشکی قانونی از وی دعوت به عمل آمد. ظرف سه سال که وی در این سمت انجام وظیفه کرد منشا خدمات ارزندهای شد که تاسیس آزمایشگاههای آسیب شناسی، سم شناسی، خون شناسی و شیمی از آن جمله است.
درباره شخصیت و کار استاد گفتنی زیاد است لذا یک داستان دیگر به عنوان نمونه کوچکی از طرز رفتار و عمل استاد در مقام مدیر گروهی و عرق ملی وی را به اختصار تعریف می کنم. داستان از این قرار است، تابستان سال 1345 بود. روزی مرا که در آن زمان دانشیار بوده سمت رئیس بخشی داشتم، به دفترش فراخواند خدمتشان رسیدم. جناب دکتر مشغول مطالعه بود. سربرآورده با قیافه ای بشاش آغاز سخن کرد و مرا مکلف نمود تا برای شرکت در چهارمین کنگره انجمن جهانی روانپزشکی که قرار بود در شهریور ماه همان سال در شهر مادرید برگزار شود مقالهای تهیه و ایشان را در این سفر همراهی کنم. موجب خوشحالی و مایه افتخار بود. مقالهای درباره زمینه های فرهنگی روانپزشکی در ایران تهیه کردم. دکتر بریمانی نیز از بخش مغز و اعصاب قرار بود مقاله ای ارائه دهد. این نخستین بار بود که از ایران گروهی در کنگره روانپزشکی شرکت میکرد. سخنرانیها با موفقیت انجام گرفت، ولیکن نتوانستیم در مجمع عمومی انجمن شرکت کنیم. قابل ذکر است که درمیان پرچمهای کشورهایی که در کنگره شرکت می کردند در سالن کنفرانس برپا شده بودند، پرچم ایران دیده نمی شد. این امر استاد را به شدت ناراحت کرد. علت آن را جویا شد. پاسخ شنید که انجمن جهانی روانپزشکی در واقع از مجموع انجمن های ملی روانپزشکی تشکیل شده است و اعضای شرکت کننده در مجمع عمومی نمایندگان این انجمن ها می باشند. استاد همانجا تصمیم گرفت در مراجعت انجمن روانپزشکی در کشور تاسیس نماید. همین کار را کرد. انجمنی به نام «انجمن روانپزشکی ایران» تشکیل شد و در اسفند ماه 1345 به ثبت رسید.
این بود گوشه هائی از زندگی پربار شادروان دکتر عبدالحسین میرسپاسی و نمونه های کوچکی از کارهای عظیمی که در راه بهبود وضع بیماران روانی و بنیان نهادن روانپزشکی ایران انجام داده است، روحش شاد باد.


خاطراتی از  استاد میر سپاسی از زبان دکتر ناصرالدین اعتمادیان استاد دانشگاه تهران
چون که یار پر ز مهرت درگذشت     بشنـو از یار قدیمیش سرگذشت
وقتی که برای نخستین بار او را در خانه کوچکی که در خیابان مهدیه اجاره کرده بود زیارت کردم از دو اتاق کنار حیاط برای مطب استفاده می کرد؛ ولی به جای اینکه آرزوی داشتن خانه و مطب مجللی کند، آرزوی ساختمان بیمارستان روانی مجهزی داشت. البته حق هم با او بود زیرا در آن تاریخ وضع بیماران بستری در بیمارستان تهران که تنها بیمارستان روانی کشور بود بسیار رقت آور بود. بدیهی است که دکتر میرسپاسی از این وضع اسفناک بیماران روانی آزرده خاطر بود و به همین دلیل بود که با وجود مشکلات مالی فراوان برای بهبود وضع بیماران به ایجاد بیمارستان روانی کمر همت بست و در همان سالهای اول طبابت در ایجاد نخستین بیمارستان روانی خصوصی توفیق یافت.
احترام به والدین یکی از بارزترین سجایای اخلاقی دکتر میرسپاسی بود. پس از مرگ نابهنگام مادر که موجب تنهایی پدر شد، علاقه و محبت وی نسبت به پدر دو چندان گشت و تا پایان عمر پدر هیچ گاه برخلاف میل وی رفتاری نکرد. دوست فقید من به ظاهر زیبا نیز اعتنایی نداشت و با وجود مکنت کافی لباس فاخر نمی پوشید زیرا لباس زیبا را نشان آدمیت نمیدانست و کمال مطلوبش این بود که به آخرین حد آدمیت یعنی جز خدا ندیدن برسد. تصور میکنم اگر بخواهیم ارکانی برای اخلاق پزشکی قائل شویم همین چهار رکن حفظ حرمت استاد، احترام والدین، علاقه به بیماران و بی اعتنایی به جمع مال و ثروت از طریق طبابت کافی به نظر رسد. دکتر میرسپاسی از جمع این سجایا بهره مند بود و شایستگی مقام معنوی پزشک را به بهترین وجه داشت. دکتر میرسپاسی در مورد بیماران کم درآمد نهایت گذشت را داشت از این بیماران حق ویزیت مطالبه نمی کرد و برای بستری کردن آنان در بیمارستان نیز امکانات مالی بیمار را در نظر می گرفت. دکتر میرسپاسی به زادگاه اجداد خود علاقه فراوانی داشت و با وجود گرفتاری های زیادش گاه و بیگاه به تفرش می رفت. در هر سفر که به تفرش می رفت گره ای از مشکلات مردم می گشود. اهالی محل احترام زیادی برایش قائل بودند و پس از اینکه در ساختمان و تجهیز درمانگاهی در زادگاه خانوادگی خود توفیق یافت این احترام فزونتر شد و خیرات ابدی برای خود ذخیره کرد.


سیری در میعادگاه روحانی به همراه شادروان استاد میرسپاسی
نوشته: علی اکبر عسگری
در سال 1351 اینجانب به اتفاق شادروان استاد میرسپاسی به مکه معظمه و مدینه منوره مشرف شدیم. استاد در مدت اقامت خویش در شهر مدینه منوره روزها به درمان و آلام بیماران کاروان می پرداختند و شبها را به تلاوت کتاب آسمانی مشغول و در بعضی اوقات نیز به زیارت جدش حضرت رسول اکرم (ص) و سایر ائمه بقیع مشرف می شدند و این مدت که بیش از سیزده روز به طول نکشید سی جزء کتاب مبین را قرائت کرد، در هر حال 13 روز در مدینه سپری شد و در روز چهاردهم ورود به مدینه به سوی مکه معظمه رهسپار شدیم از آنجایی که استاد همیشه دوراندیش بودند در شهر مدینه خود را به لباس احرام ملبس فرموده و گفت که حدیث است که باید لباس احرام را در مدینه پوشید و در مسجد شجره که یکی از میعادگاهها است نیت کرد همانطور که جدم رسول خدا (ص) انجام داده است. ناگفته نماند که تمام واجبات و اصول را خود به طور احسن انجام می دادند بدون آن که از کسی پرسش نمایند و حتی به سایرین نیز می آموختند. تواضع و فروتنی را به حدی میرساند که گوئی هیچ گونه ثروت و مکنتی ندارد و تمام اهل کاروان را مرید خود کرده بود. به مصداق آیه شریفه «انما المومنون اخوه» در غالب سخنانش پیدا بود و می گفتند مردم به دو دسته تقسیم می شوند یا با هم هم کیشند و یا هم نوع پس در هرحال تفاوتی بین آنها نیست و باید بدرد هم برسند و فلسفه حج و جمع شدن در میعادگاه نیز چنین است. استاد دارای فضایل بیشماری بود از جمله: آزادمنشی، خیرخواهی، رئوفت و مهربانی، و گذشته از سجایای اخلاقی فوق بسیار حساس و با انصاف بود و در کارهایش هیچ گونه شک و تردیدی نسبت به خود و سایرین راه نمی داد و بارها مشاهده شد که اشخاص برخلاف میلش رفتار می کردند ایشان می گفت: ان شاءالها صحیح و درست است. در هر صورت از مسجد شجره روانه مکه معظمه گردیدیم با اینکه استاد دچار بیماری قلبی و خسته به نظر می رسید قبول نکردند صبح طواف حج عمره را به جا آورند همان شبانه با سایر اعضای کاروان به انجام رسانید. در مدت اقامت ده روزه مکه معظمه سی جزء کلام الله مجید را بار دیگر به پایان رسانید که باعث تعجب تمام اهل کاروان شده بود و می گفتند نظیرش را خیلی کم میتوان یافت. نکته بسیار دقیقی که در اینجا باید مطرح شود این است در مدت 30 سالی که با استاد دمساز بودم خاطرات بسیار از ایشان دارم، اما  تنها به این نکته بسنده می کنم که استاد نمونه یک انسان کامل بود.

 

آثار و تالیفات استاد میرسپاسی
الف- آثار به فرانسه

1. L"hydteric ancienne faisait_elle du simli-diencephalique ou simli-stric (compte- rendu de la 39 eme session du congres des medcins alienists et neurologists de France et de pays de langue rancaise, 1935) en collaboration avec M. J. Froment et M. Chanial.
2. Les caracteres dits hysteroides des crises oculogyres diencephaliques et leurs significations physiopathologiques (These 1935, Lyon)
3. Rigidite catatonique et hypertophic extrapyramidale. Ce qui objectivement les oppose (communication faite au congres des alienists, 1936, Bale, Zurich, Berne).
4. L"historie de la psychiatrie de L"Iran et ses liens avec la psychiatrie francaise. Annals de therapeutique psychiatrique (Societe Moreau de Tours) tome IV, Rev. Univ, de France 1996, p. 202 et suivantes.

ب- آثار به فارسی
1-  سل ارثی است یا سرایتی؟ آینده ایران
2- بیماری و تندرستی (ایران باستان)
3- هیستری از دیرگاهان تا امروز
4- »زبان چگونگی و پریشانی آن»
5- روانشناسی و رانندگی
6- قانون بیماران روحی (مجموعه حقوقی شماره¬های 147-150)
7- فکر درونی و تبه کاری (مجموعه حقوقی شماره 147)
8- کارشناس و کارشناسی (مجموعه حقوقی شماره 149)
9- صغار و تبه کاری (مجموعه حقوقی شماره¬های 152-153-155-156)
10-نشان بابنسکی (مجله درمان شماره 9 سال دوم)
11- تصلب عضلانی (نامه پزشکی ایران شماره 9 سال اول)
12-مراکز دماغی (کتابخانه تهران و دانش)
13-جنون جوانی؛ تیر 1320، دومین نشریه بیمارستان ویژه سابق (میمنت فعلی)
14-قانون وجنون، مرداد 1325، سومین نشریه بیمارستان ویژه سابق (میمنت فعلی)
15-سالنامه 1325 بنگاه تیمارستان
16- سالنامه بنگاه تیمارستان سال 1316
17-فلسفه اگزیستانسیالیسم (فلسفه شهودی) سالنامه دنیا
18-پسیکانالیز (مجله جهان پزشکی مهر 1326)
19-آیا امراض روحی معلول عوامل جسمی است؟ (مجله جهان پزشکی آذر 1327)
20-نشان مچ دست (مجله درمان)
21-هیپرتونی چیست؟ (مجله درمان)
22-روان پزشکی در چهار جلد.
23-خود دوستی و دگردوستی، مجله بهداشت روانی
24-مقالات روانشناسی (در مجله دانشکده پزشکی)
25-موارد درمان با توفرانیل. مجله دانشکده پزشکی
26-خلاصه روان پزشکی (1342)، به اتفاق دکتر میربها و دکتر بطحائی
27-روان پزشکی اجتماعی (1344)
28-بیماریهای روانی و بررسی آماری آن به اتفاق دکتر بطحائی
29-لیپنوتیسم (1353 از انتشارات مجله روانپزشکی)
30-مرکز دماغی: کتاب
31-بیماری جنون جوانی: کتاب
مقالات استاد میرسپاسی چاپ شده در مجله پزشکی قانونی
1- بحث پیرامون پزشکی و سوالات دادگاه ها   شماره 1 سال اول مرداد 44
2- بحث پیرامون سوالات دادگاه ها    شماره 2 سال اول مهر 44
3- بحث پیرامون سوالات دادگاه ها    شماره 4 سال اول بهمن 44
4- بحث پیرامون سوالات دادگاه ها    شماره 4 سال اول بهمن 44
5- بحث پیرامون سوالات دادگاهها    شماره 5 سال اول فروردین 45
6- کنگره پیشگیری جانی ژئوسید (پاریس)   شماره 1 مرداد 46
7- کنگره پیشگیری جانی ژئوسید (پاریس)   شماره 2 مهر 46
8- کنگره پیشگیری جانی ژئوسید (پاریس)   شماره 3 مرداد 46
9- جنبه های روانی زناشویی     شماره 1 سال سوم مرداد 46
10-بزه شناسی و بزه زائی     شماره 6 سال اول خرداد 45
مقالات استاد میرسپاسی چاپ شده در مجله پزشکی (دانشگاه تهران)
گزارش 74 مورد ترک اعتیاد با آقای دکتر نقش تبریزی و دکتر حسن زاده
گزارش 42 مورد ترک اعتیاد و بحث با آقای دکتر نقش تبریزی در نتایج آن شماره 8 اردیبهشت 45
نتیجه گیری بالینی از آمار سیزده ساله بیمارستان روزبه با آقای دکتر بیگدلی شماره 9 خرداد45


[ دوشنبه 93/9/17 ] [ 8:16 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 34
بازدید دیروز: 84
کل بازدیدها: 418856