http://medicalhistory.ParsiBlog.com | ||
مردی که چهار بار زنده شد!
اما در 7 ژانویه سال 1962 او تصادف سختی کرد. به همین بهانه ما در این پست، با هم مرور میکنیم که چگونه پزشکان به کمک او شتافتند و چگونه از مرگ او جلوگیری کردند. این نوشته در قالب چند مقاله در چند شماره پی در پی مجله دانشمند در دهه 1340 منتشر شد. مرور این مقالات قدیمی میتواند از آن جهت ارزشمند باشد که به ما نشان میدهد که در طی پنج دهه که از آن دوران گذشته، شیوه برخورد ما با بیماران تصادفی (تروما) چقدر تغییر کرده است. تا جایی که ممکن بود، متن این گزارش را بدون تغییر آوردهام، اما هر جا لازم بوده، توضیحاتی اضافه کردهام. لانداو در کرانههای دریای خزر در شهر باکو در سال 1908 به دنیا آمد. پدرش یک مهندس نفت و مادرش پزشک بود. لانداو در سال 1921 در سن 13 سالگی دیپلم دبیرستان گرفت و پس از یک سال تحصیل در رشته اقتصاد تغییر رشته تحصیلی داده و رشته ریاضیات و فیزیک که مطلوب او بود، انتخاب کرد. او در این زمان جوانترین دانشجوی دانشگاه باکو بود. لانداو در 16 سالگی (1924) موفق به دریافت درجه دکترا در رشته فیزیک و ریاضیات گردید و برای ادامه تحصیل عازم دانشگاه لنینگراد شد. لانداو در 19سالگی دکترای دوم خود را از دانشگاه لنینگراد به دست آورد. در این سالها بود که پروفسور لانداو مطالعات زیادی در فیزیک اتمی به عمل آورده بود. وی در این ایام برای افزایش معلومات خود به کشورهای آلمان، دانمارک و انگلستان مسافرت کرد و با دانشمندان مشهوری مانند پروفسور ورنر هیسبرگ (Heisenberg) در لاییزیک و ماکس هورن (Horn) در کوتینگن و بوهر (Bohr) در کپنهاک و لرد روتورفورد (Rutherford) دارندگان جایزه نوبل جهانی آشنا شد. وی در سال 1931 به استادی دانشگاه لنینگراد نائل شد. لانداو در 25 سالگی به ریاست انستیتوی فیزیک تئوری آکادمی خارکف در اوکراین منصوب شد. او در سال 1935 رئیس سمینار فیزیک دانشگاه خارکف شد و درجه پروفسوری دریافت داشت. پروفسور لانداو در سال 1937 به سِمت رئیس انستیتوی مسائل فیزیکی مسکو انتخاب شد و در همین سال بود که با دانشجویی دختر به نام کنکوردیا کورا که در رشته شیمی تحصیل میکرد، آشنا گردید. در سال 1938، پروفسور لانداو از طرف حکومت شوروی به اتهام جاسوسی به نفع کشور آلمان بدون دادرسی به ده سال زندان محکوم شد ولی در سال 1939 وی به کمک یکی از دوستان خود که در کرملین نفوذ زیادی داشت توانست از زندان آزاد شده و به کار اولیه خود در انستیتوی مسائل فیزیکی مسکو مشغول به کار شود. لانداو در سال 1942 با دوشیزه کورا ازدواج کرد. ثمره این زناشوئی سال بعد پسری به نام ایگور بود. پروفسور لانداو در سال 1945 به عنوان بهترین دانشمند فیزیک تئوری شوروی شناخته شد و به عضویت رسمی آکادمی علوم شوروی انتخاب گردید بدون آنکه عضو حزب کمونیست باشد درحالیکه این امر بسیار دشوار و شاید تقریباً محال بود. پروفسور لانداو طی این سالها موفق به دریافت عالیترین نشانها و مدالها از جمله مدال استالین و لنین گردید. جایزه نوبل و سانحه اتومبیل بامداد روز 7 ژانویه 1962، پروفسور لانداو که با اتومبیل خود در خیابان دیمیتروسگی در مسکو میگذاشت، با اتومبیل دیگر به شدت تصادف کرد. شدت این تصادف به حدی بود که وی به حد وحشتناکی مجروح گردید. لحظهای بعد جسد نیمهجان و خونآلود پروفسور در روی تخت جراحی بیمارستان شماره 50 مسکو قرار داشت. دکتر نینا جگوراآسیستان، سرپزشک بیمارستان درحالیکه بدن خونآلود پروفسور را معاینه میکرد متوجه جراحات زیر شد: - شکستن 9 دنده که برخی به سختی صدمه دیده بود. - تجمع هوا در فضای جنب (پلور) ریه چپ (Pneumothorax - نوموتوراکس) - روی هم خوابیدن ریه (Collaps ریوی) - تجمع خون در فضای جنب ریه - - تنها قسمت کوچکی از ریه راست قادر به عمل است - خردشدن استخوانهای لگن خاصره و ورود تکههای استخوان به شکم - خردشدن استخوانهای قسمت بالای لگن خاصره - شکستن استخوان ران چپ در انتها - ضربان قلب نامرتب و غیرعادی و خونریزی داخل مغز در نقاط مختلف نوموتوراکس چیست؟ ممکن است در بعضی از فیلمهای سینمایی بیمارانی را که دچار چنین مشکلی شدهاند را دیده باشید یا اینکه اصلا خودتان در بیمارستان، بیمارانی را دیده باشید که لولهای به قفسه سینه آنها متصل شده است. در اینجا به زبان ساده نوموتوراکس را برایتان توضیح میدهد. این واژه Pneumothorax دو قسمت دارد، بخش اول آن (نومو) به معنی هوا است و بخش دوم آن (توراکس) به معنی قفسه سینه. دور ریههای ما را پردهای به نام جنب احاطه میکند، این پرده متشکل از دو لایه است و فضای اندکی بین این دو لایه وجود دارد. حالا اگر تحت شرایطی هوا وارد این فضا (فضای جنب) شود و حجمش فوقالعاده زیاد شود، میتواند به ریهها فشار آورد، طوری که از ورود هوا به ریهها جلوگیری کند. به این حالت در پزشکی نوموتوراکس گفته میشود. در تصویر زیر یک ریه سالم با یک ریه دچار نوموتوراکس مقایسه شده است، همان طور که میبینید ریه دچار نوموتوراکس، روی هم خوابیده است. نوموتوراکس میتواند به صورت خودبخودی یا بعد از تصادفها رخ بدهد. درمان نوموتوراکس هم این است که لولهای را فضای جنب کنند تا هوای وارد شده به فضای جنب خارج شود و ریه، دوباره باز شود. (chest tube) به داستان بازمیگردیم: دکتر آسیستان پس از معاینه جسد نیمهجان پروفسور لانداو تقریباً ناامید به نظر میرسید زیرا هر یک از این جراحات کافی بود که مرد سالمی را ناتوان و نابود سازد. آسیستان بلافاصله دست به کار شد. به بیمار خون تزریق شد، تنفس مصنوعی آغاز گردید، قلب با مراقبت تقویت میشد تا این وضع دوامپذیر شود. رئیس بیمارستان دستور داد یک شورای پزشکی بزرگی برای بررسی وضع پروفسور تشکیل شود. بعدازظهر آن روز همسر، تمام دوستان و همکاران پروفسور در اطراف وی در بیمارستان جمع شده بودند. بیست تن پزشک و جراح معروف مسکو مشغول مطالعه و مشورت درباره حال بیمار بودند. در میان این جمع پروفسور نیکولائی ایوانویچ که بهترین متخصص اعصاب شوروی و رئیس کلینیک اعصاب مسکو و عضو آکادمی شوروی بود دیده میشد. پروفسور ایوانویچ در معاینه اولیه از بیمار مشاهده کرد که هیچگونه آثار زندگی وجود ندارد. جریان نبض قطع شده بود و تقریباً هیچگونه آثار عکسالعمل ماهیچهای به چشم نمیخورد. در ساعت چهار بعدازظهر جلسه مشاوره پزشکی تشکیل شد. در درجه اول امکانات مبارزه قطعی با مرگ پروفسور بررسی شد و نتیجه این بود که در این وضع بیمار و جراحات سنگین، هر گونه اقدام جدی منجر به مرگ خواهد شد. ولی انتظار، نیز خطراتی داشت که جبرانناپذیر بود؛ در مرحله اول شکستگی سر و خونریزی داخلی مغز بسیار بغرنج به نظر میرسد. تنها کنترل عمل مغز و دستگاه تنفسی بود زیرا بیمار بسیار آرام، ضعیف و غیرمنظم تنفس میکرد. آن قسمت از مغز که وظایف تنفس را به عهده داشت سالم و بقیه قسمتها بهکلی از کار افتاده بود. نور و ضربه سوزن در بدن بیمار، هیچگونه عکسالعملی نداشت. امکان آن میرفت که بر اثر پارهشدن رگهای داخل مغز خونریزی به وجود آمده و یا بر اثر جمعشدن مایع زیاد در مغز، فشار داخلی ازدیاد یافته باشد. با معاینه دقیق متخصصین و جراحان مغز نظر بر این شد که با وجود خطرات زیاد، عمل مغز اجباری است. بلافاصله پس از چند دقیقه قسمت جلوی جمجمه توسط سه پروفسور روسی به نامهای Kornianski، Irger و Fjodorow برداشته شد، خوشبختانه اثری از هماتوم (Hematom) یا خونریزی مغز مشاهده نشد، ولی وجود خونریزی و تولید لخته خون بعید به نظر نمیرسید و امید میرفت که این خون لخته خودبهخود جذب شود. بیمار پس از پانسمان به اتاق خود منتقل شد. نکته: تا دهه 1970 از سی تی اسکن برای تصویربرداری بافتهای داخل بدن و مغز استفاده نمیشد و پزشکان بیشتر به شیوههای تصویربرداری ساده و معاینات بالینی متکی بودند. عکس: یک دستگاه سی تی اسکن اولیه در اینجا بد نیست به 3 نوع عمده خونریزی مغزی اشاره کنم: 1- خونریزی سابدورال: پردهای به نام دورا dura مغز را میپوشاند. اگر خون و لخته در این فضا جمع شد و به تدریج جمع شود، میتواند روی بافت زیرین مغز فشار بیاورد و منجر به کاهش سطح هوشیاری و مرگ شود. 2- خونریزی اپیدورال: در این حالت خون بین لایه پوشاننده مغز یا همان دورا و جمجمه جمع میشود. 3- خونریزی داخل بافت مغز که میتواند در نتیجه تروما، مشکلات عروقی، پرفشاری خون، تومورهای مغزی، اختلالات خونی، یا حتی بعضی از مواد مثل کوکائین و آمفتامین رخ بدهد. دکتر تئودروف جراح و دکتر جوانی به نام لوچکوف، کشیک شبانه را به عهده گرفتند. در ساعت سه بعد از نیمهشب، دکتر لوچکوف مشاهده کرد که تنفس بیمار قطع شده است. در لوله تنفس خون لخته ایجاد شده بود و چون بیمار قدرت سرفه و عکسالعمل دیگری نداشت به خفگی دچار گردیده بود. صورت بیمار که تا لحظهای قبل مات بود، به رنگ بنفش درآمد. دکتر لوچکوف بلافاصله با کارد جراحی گلوی بیمار را برید (Tracheotomy )، در این حالت هیچگونه احتیاجی به داروی بیهوشی نبود زیرا پروفسور لانداو احساس هیچ دردی را نمینمود. پس از بازشدن لوله تنفس، یک قطعه بزرگ خون لختهشده خارج شد. دکتر تئودروف با تعبیه لوله لاستیکی در مجرای تنفسی، تنفس مجدد بیمار را میسر کرد. تمام این جریانات بیش از دو دقیقه به طول نیانجامید. دوباره پس از پانسمان و بانداژ، بیمار حالت قبلی خود را به دست آورد. نکته: در تراکئوتومی، ناحیه جلو گلو باز میشود، تا لولهای داخل نای یا تراشه گذاشته شود و ورود و خروج هوا میسر شود. روز بعد یعنی در تاریخ 8 ژانویه 1962 برای اولین بار در تاریخ پزشکی جهان، یکصد تن پزشک و کارشناس معروف شوروی که در مسکو حضور داشتند در بیمارستان شماره 50 مسکو به منظور یک جلسه مشاوره پزشکی جمع شدند. ریاست این جلسه را پروفسور گراش چنکف به عهده داشت، در این جلسه پروفسور بوریس بوردنکو رئیس انستیتوی جراحی مسکو حضور داشت. در همین جلسه مشاوره، عالیترین و معروفترین کارشناسان آنتیبیوتیک، میکروبشناس، اعصاب، بیماری داخلی، جراحی، کارشناسان کلیه، مجاری ادرار، جهاز داخلی، ریه، مغز، حلق و بینی، خون، تغذیه، جراحی استخوان و غیره حضور داشتند. پروفسور گراش چنکف در ابتدای سخنرانی گفت: ما این جلسه تاریخی و بزرگ را برای نخستین بار در جهان پزشکی، مرکب از عالیترین پزشکان و دانشمندان تشکیل میدهیم تا جان مرد دانشمندی که شهرت بینالمللی دارد نجات دهیم و با تمام قوا از مرگ وی جلوگیری کنیم. پروفسور گراش چنکف میگوید: چه از نظر پزشک و چه از نظر همکاران پزشکی و کارشناسان دیگر، یک تیم مجهز و متعددی نظیر آنوقت که بهترین و مسلطترین پزشکان و کارشناسان کشور درباره یک بیمار مشورت مینمودند تا حال تشکیل نشده بود. سرجی کاپیتزا (Kapitza) فرزند رئیس انستیتوی امور فیزیکی مسکو که خود دانشجوی رشته فیزیک بود مأمور نصب یک تلفن در اتاق لانداو گردید. بلافاصله تلفن مخصوصی در اتاق بیمار کار گذارده شد که امکان داشته به وسیله آن با تمام نقاط کشور و خارج، تماس تلفنی حاصل کرد. در چند اتاق بیمارستان، کارشناسان مشغول مشورت درباره چگونگی مداوای پروفسور لانداو بودند. بیمار در حالت اغما، تنها تنفس طبیعی ضعیف او که به وسیله لوله اکسیژن صورت میگرفت نشانه و اثری از زنده بودن او بود. تغذیه به وسیله تزریق در رگها انجام میشد و همچنین مرتباً داروهای آنتیبیوتیک ضدعفونی تزریق میگردید. صبح روز بعد، 9 ژانویه، فشار نخاعی-مغزی در سر افزایش یافت و چنانچه واکنشی از طرف پزشکان صورت نمیگرفت امکان ترکیدن شرائین مغز و در نتیجه فلجشدن قسمت بیشتر بدن و اعضای رئیسه بدن بود. در این صورت، ناگزیر تنفس و رسیدن اکسیژن کافی به بدن موقوف شده و به همین لحاظ به نظر عدهای مرگ مجروح حتمی بود.
[ دوشنبه 94/6/23 ] [ 7:19 عصر ] [ جمال رضایی اوریمی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |