http://medicalhistory.ParsiBlog.com | ||
زندگینامه دکتر احمد فرهاد، استاد کرسی فیزیک پزشکی و رادیولوژی دکتر فرهاد موفق به دریافت دانشنامه دکترا از دانشگاه هایدلبرگ آلمان شد و مدت چهار سال برای احراز تخصص در رشته رادیولوژی در کلینیک دانشکده پزشکی فرانکور سورلومن تلاش کرد. وی در سال 1312 شمسی به ایران مراجعت کرده و به سمت استادی رادیولوژی در دانشکده پزشکی تهران منصوب شد. دکتر احمد فرهاد در سالهای تحصیلی 14-1313 و 15-1314 شمسی معلم رادیولوژی و استخوان شناسی بود. زندگینامه دکتر فرهاد آن چنان که در جلد اول کتاب «زندگینامه مشاهیر و رجال پزشکی معاصر ایران»، نوشته دکتر محمدمهدی موحدی، نگاشته شده است، نقل می شود: ماجرای تلگراف بازداشت احمدخان میرزااکرم در آن ایام که به فکر مسافرت به اروپا و ادامه تحصیلات در آن سامان افتاده بودم، راه روسیه پس از انقلاب بر روی مسافرین ایرانی بازگشته و امیدواری به توفیق زیادتر شده بود. با پدرم چندین مرتبه این موضوع را در میان گذاشتم. او با این فکر مخالف بود و همین اصرار من او را هشیار ساخت که دقیق تر مواظب من باشد تا مبادا بدون اجازه او این فکر را عملی سازم و روانه اروپا شوم. من تصمیم خود را گرفته بودم و با وجود مخالفت شدید پدر و نداشتن پول برای مسافرت این فکر را عملی سازم. در خفا به تهیه گذرنامه پرداختم که در آن زمان خیلی مشکل بود و مشکلتر از تهیه گذرنامه تهیه روادید و اجازه عبور از روسیه بود. این مقصود با کمک دوستانی فراهم شد که امروز همه چشم از جهان بربسته اند. برای مسافرت مقداری پول اندوخته بودم که از راه معلمی در مدارس دولتی آن زمان به دست آورده بودم آن روز که گذرنامه به دستم رسید از خوشحالی بی تاب بودم و شب به خواب نمی رفتم آن قدر آن گذرنامه را که عبارت از یک ورق کاغذ بود باز کردم و بستم که نصف بیشتر آن پاره شد. شب ها آن را زیر سرم مخفی می کردم و روزها آن را از خود دور نمی کردم. بالاخره قرار شد با یک اتومبیل فیات به اتفاق چند نفر دیگر که آنان با اجازه اولیاشان عازم اروپا بودند، عازم قزوین و انزلی و از طریق باکو و مسکو عازم آلمان شدیم. عصر با یک سرداری و عبا بدون داشتن جامه دان از منزل خارج شدم و گفتم عصر را به شمیران می روم و شاید دیر به خانه مراجعت کنم. با ترس و لرز سوار اتومبیل فیات شدیم و رهسپار انزلی گشتیم. اتومبیل پس از آن که چندین مرتبه در بین راه خراب شد ساعت 12 شب به قزوین رسید و ما شب را در آنجا ماندیم، فردا اتومبیل را تعمیر کردند و ما با آن روانه گشتیم. شب دیگر را در منجیل خوابیدیم و پس از تعمیر مجدد اتومبیل عصر روز بعد وارد شهر رشت شدیم. سرنوشت اشخاص بستگی به حوادث و پیش آمدهای کوچک دارد که برای آن در تاریخ مثالهای بی شمار موجود است. من هم توفیق خود را در مسافرت به اروپا و تحصیل مدیون یک پیش آمد کوچک و یک اشتباه هستم که بدون شک در سرنوشت من تاثیر فراوان داشته است. پس از حرکت از تهران چون شب به خانه برنگشتم اهل خانه مضطرب شدند و همان روز پدرم توانست نقشه مرا کشف کند که به اتفاق چند نفر از دوستان عازم انزلی شده ام تا خود را به اروپا برسانم. چون شخص بالنسبه متنفذی بود نظمیه را مجبور کرد که تلگرافی به نظمیه رشت نماید تا مرا متوقف کنند و به تهران برگردانند. نظمیه تهران به نظمیه رشت تلگراف کرده بود میرزاحمدخان پسر مشیر اکرم را توقیف کنند و به تهران بازگردانند. خوشبختانه تلگراف که به رشت رسیده بود در آن میرزا احمد خان میرزا کرم نوشته شده بود. هنگام ورود اتومبیل مرا متوقف ساختند و برای یافتن میرزا احمدخان میرزا کرم به تجسس پرداختند و چون شخصی را به این نام در اتومبیل نیافتند ما را گذاشتند تا وارد شهر رشت شویم و از آنجا روانه انزلی شدیم. نظمیه رشت نیز به تهران با تلگراف اطلاع داد که میرزا احمد میرزا کرم به رشت نیامده است. چند روز طول کشید تا نظمیه متوجه این اشتباه در مخابره تلگراف شود و موقعی تلگراف صحیح شده به رشت رسید ما از سواحل ایران دور شده بودیم. از انزلی کاغذ مفصلی برای پدرم نوشتم و از او و مادرم معذرت خواستم ولی تا وقتی که به برلن نرسیدم و سه ماه بعد کاغذ آنها نرسید، اطمینان نداشتم که پدر مرا بخشیده است.
[ دوشنبه 95/3/24 ] [ 2:52 عصر ] [ جمال رضایی اوریمی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |