سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://medicalhistory.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ

زندگینامه دکتر یوسف میر ایروانی، استاد کرسی جراحی بالینی دانشکده پزشکی 

 

برگرفته از کتاب نخستین ها: دکتر میر نمونه انسانى سختکوش، فعال و پزشکى پرکار بوده است، او با مدرک پزشکی وارد ایران شد، نخستین بیمارستان خصوصی تهران با نام نجمیه را تاسیس کرد و به عنوان استاد جراحی بالینی در بیمارستان های نظامی احمدیه، وزیری و پانصد تختخوابی (بیمارستان امام خمینی) مشغول به کار شد. دکتر میر در تدریس جراحی بالینی بسیار سختگیر و دقیق بود و در رعایت اخلاق پزشکی و خدمت به بیماران و مستمندان از هیچ کوششی فرو گذار نبود.

شرح حال دکتر میر با مختصر تغییراتی از کتاب "دکتر یوسف میر" نوشته دکتر محمد علی میر و دکتر علی محمد میر که خود از استادان جراحی دانشکده پزشکی بودند نقل می شود:
یوسف میر در سال 1260 شمسی برابر با سال 1882 میلادی در شهر ایروان در خانواده ای بالنسبه مرفه به دنیا آمد. در ایروان تحصیلات ابتدایی و متوسطه را به زبان روسی به پایان برد و زبان روسی زبان اصلی او برای محاوره و مکاتبه شد. برای ادامه تحصیل از ابتدا به رشته پزشکی و جراحی علاقه فراوان داشت که امکان آن در ایروان فراهم نبود. یکی از پزشکان شهر ایروان که به چگونگی تحصیلات پزشکی در سوئیس آشنایی داشت شهر لوزان را به خانواده میر برای تحصیل فرزندشان توصیه کرد. <** ادامه مطلب... **>
در سال 1908 یوسف میر با وجود مشکلات نسبی مالی روانه سوئیس شد. در سال 1914 به اخذ درجه دکترا از دانشکده پزشکی لوزان توفیق یافت و پایان نامه خود را درباره "گاستروآنتروستومی" به تصویب رساند. دوران تحصیلات پزشکی او در لوزان با مشکلات مالی روبرو بود. دریافت هزینه تحصیل از ایروان ماهها به تاخیر می افتاد. اما هرگز از این دوران به تلخی یاد نمی کرد و مشکلات این دوران را تجربه ای ارزشمند در زندگی خود می دانست. گاه به گاه در ایام تابستان یکی دو ماه را برای دیدار خانواده به ایروان می رفت. این رفت و آمدها تا سال 1917 ادامه داشت و با فرا رسیدن انقلاب روسیه به کلی قطع شد و او دیگر نتوانست با وجود تلاشهای بسیار با خانواده خود تماسی برقرار کند.
پس از پایان تحصیلات پزشکی دکتر میر در پلی کلینیک داخلی دانشکده پزشکی لوزان به کار پرداخت. به مدت یکسال کار در این درمانگاه با کوشش و فعالیت شبانه روزی توانست نظر مساعد استاد پلی کلنیک را که از استادان متنفذ دانشکده پزشکی لوزان بود به خود جلب کند و خواسته های خود را مبنی بر علاقه زیادش به رشته جراحی با او در میان گذارد.
بخش جراحی لوزان از سال 1890 توسط استادی بنام "Cesar Roux" که شهرت جهانی داشت اداره می شد و کسب سمت اسیستانی در این بخش کار آسانی نبود. بخت با او یاری کرد و توصیه استاد پلی کلینیک که روابط خوبی با "سزار رو" داشت مورد قبول قرار گرفت.
واقعه این روز پذیرش و اولین برخوردش را با "سزار رو"اینطور توصیف می کند:
"در روز گزینش اسیستان به بخش جراحی مراجعه کردم. متجاوز از ده نفر داوطلب اسیستانی به صف در انتظار استاد جراحی در راهروی مقابل دفترش ایستاده بودند. در میان داوطلبان من فقط ریش بلندی داشتم. "سزار رو" از جلوی صف داوطلبان عبور کرد و به یکی از معاونانش که در پشت او حرکت می کرد گفت آن جوان که ریش دارد را برای من بگیرید. سایرین رفتند و من مات و بهت زده همان جا ماندم. پس از عیادت از بیماران به دفترش بازگشت، اشاره ای به من کرد و به سرپرستاری که همراهیش می کرد دستور داد که این جوان در بیمارستان می ماند؛ حقوق اتاق و غذا در اختیار داشته باشد."
بدین ترتیب در این روز سرنوشت ساز نه تنها به پست اسیستانی در یکی از معتبرترین بخشهای جراحی اروپا دست یافته بود بلکه به مشکلات مالی او نیز پایان داده شد. دکتر میر از سال 1914 تا 1922 با سمت اسیستان در بخش لوزان به کار پرداخت.
"سزار رو" نیز در تمام رشته های جراحی زمان خود مهارت داشت. به موقع و آرام عمل می کرد و در مواقع اضطراری از سرعت عمل و مهارت فوق العاده خود استفاده می کرد. جراحی شکم میدان عمل مورد علاقه او بود. هر روز در زمینه اعمال جراحی معده و روده ابداع جدیدی را تجربه می کرد. آناستوموز به شکل Y از ابتکارات بسیار بدیع اوست و بنام خودش شهرت دارد و امروز در جراحی های مری، معده، روده، مجاری صفراوی و لوزالمعده کاربرد فراوان دارد. در سال 1906 برای جایگزین کردن مری مبتلا به تنگی در اثر سوختگی، برای اولین بار در کودک 12 ساله ای از حلقه ای از روده کوچک استفاده کرد که به زیر پوست در جلوی استخوان استرنوم انتقال داده شد. این عمل با موفقیت کامل در سه مرحله انجام گرفت. توفیق در چنین عملی قریب به صد سال قبل، با امکانات ناچیز آن زمان، امروز هم باور ناکردنی است و فقط نبوغ جراح ضامن این توفیق بوده است. سزار رو در سال 1926 اولین فئوکروموسیتوم را از شکم زن 33 ساله ای خارج کرد که گزارش آن 2 سال بعد در سال 1928 انتشار یافت.
دکتر میر به مدت 7 سال در کنار سزار رو در این بخش به عنوان یکی از اسیستانهای مورد توجه وی کار کرد و تجربیات فراوان اندوخته و در همه فعالیتهای بخش شرکت جسته بود و در پی یافتن شهر و دیاری بود که بتواند فعالیت مستقل خود را در زمینه جراحی آغاز کند. لازم بود تصمیمی برای زندگی آینده اش بگیرد.

در جریان این تصمیم گیری برحسب اتفاق علی اکبر داور را در لوزان ملاقات می کند. چگونگی این ملاقات بدین شرح است که جامعه شناس و اقتصاددان برجسته ای بنام Vilfredo Pareto که از شهرت فراوانی در اروپا برخوردار بود در دانشکده حقوق شهر لوزان رشته اقتصاد سیاسی را تدریس می کرد. دکتر میر با وجودی که رشته کارش نبود از مشتاقان کلاس درس این استاد بود. دکتر میر در کلاس درس این استاد با داور آشنا شد. درباره علی اکبر داور همه کسانی که با او کار کرده و او را شناخته اند متفق القولند که آن مرد همواره به دنبال افراد کاردان، با استعداد و درستکاری بود که بتوانند در رشته خود برای پیشرفت ایران خدمت کنند. وی نیازمندی کشورش را به این گونه افراد عمیقاً حس کرده بود و از هیچ گونه کمک و تشویق و راهنمایی در حق آنان دریغ نداشت. 
درباره دکتر میر هم چنین کرد و مصرانه از او خواست که برای کار به ایران بیاید. دکتر میر چون خانه و سامانی نداشت مشتاقانه پذیرفت و راهی تهران شد. از لوزان روانه بندر مارسی در فرانسه شد. با کشتی از مارسی به بمبئی رفت. با کشتی دیگری از بمبئی به بصره آمد و با درشکه از راه کرمانشاه در سال 1300 شمسی به تهران رسید.

دکتر میر در تهران در منزل یکی از اهالی ایروان به نام رجب اف، تنها کسی که در تهران می شناخت، اقامت کرد. خانواده رجب اف با خانواده دکتر میر در ایروان همسایه بودند و نسبت دور فامیلی هم داشتند. با پا درمیانی خانواده رجب اف دکتر میر با دختری از خاندان وزیر دفتر ازدواج کرد. همسرش خواهرزاده دکتر مصدق بود و مادربزرگش شاهزاده نجم السلطنه. این بانو بسیار روشن فکر و کاردان بود، با گذشت زمان دکتر میر را بهتر می شناخت و او را مورد لطف و محبت فراوان قرار می داد. چند سالی بعد از ورود دکتر میر به تهران، نخستین بیمارستان خصوصی تهران به نام بیمارستان نجمیه را با سرمایه شخصی پایه گذارد و نیمی از تختهای بیمارستان را به مستمندان تخصیص داد.

بیمارستان نظامی احمدیه که مسئولیت جراحی آن نیز به دکتر میر واگذار شده بود، بیمارستان مخروبه ای بود فاقد لوازم اما برای او پایگاهی شد که توانست در سالهای بعد به بیمارستان شماره دو ارتش و پس از آن به بیمارستان شماره یک ارتش راه یابد و اداره بخشهای جراحی این بیمارستان ها را که مجهزتر و جدیدتر بودند یکی پس از دیگری به عهده بگیرد.
دکتر میر علاوه بر سمت جراح بیمارستان نظامی احمدیه، پست جراح بیمارستان وزیری را نیز در سال 1305 به عهده گرفت. پنج سال از ورود دکتر میر به تهران می گذشت و مسئولیت دو بخش جراحی نابسامان را پذیرفته بود. بررسی زمانی که دکتر میر به ایران آمد و امکان فعالیتی که برای او موجود بود در خور تعمق است. سال 1300 شمسی در برهه ای از زمان قرار دارد که معرف یکی از آشفته ترین دوران ایران بعد از انقلاب مشروطیت است. عدم ثبات حکومت مرکزی، آشفتگی وضع سیاسی و اجتماعی، فقر اقتصادی و از هم گسیختگی امور کشوری سدی بود در مقابل هرگونه پیشرفت و فعالیت علمی. تدریس علوم پزشکی که در دارالفنون انجام می گرفت به علت کسر بودجه و کمبود مدرسین شایسته به بن بست خورده بود. در سال 1297 رشته پزشکی از دارالفنون جدا شده و استقلال یافته بود ولی هنوز هم سر و سامانی نداشت. هفت سال باید می گذشت تا اولین گروه دانشجویان برای فراگرفتن رشته پزشکی به خارج از کشور اعزام شوند. سیزده سال گذشت زمان لازم بود تا دانشگاه تهران گشایش یابد و ساختمان دانشکده پزشکی و سالن تشریح آن مورد بهره برداری قرار گیرد. جراحی مراحل بسیار ابتدائی تحول خود را می پیمود. آنستزی که با استفاده از اتر و کلروفورم انجام می گرفت می توانست با مشکلات و خطرات زیاد خوابی خفقان آور برای بیمار تامین کند تا جراح بتواند در کوتاه ترین مدت با استفاده از سرعت عمل کارش را انجام دهد. آسپسی و آنتی سپسی با کمبودهای بسیار روبرو می بود. استفاده از برق برای روشنایی سالها بعد از سال 1300 عملی شد. ایجاد آزمایشگاه هایی که بتوانند برای تشخیص کمکی برای طبیب باشند در افقهای دوردست تری قرار داشت. فایق آمدن بر این مشکلات مستلزم عزمی راسخ و ایمانی تزلزل ناپذیر بود که دکتر میر از آن بی بهره نبود ولی زمان هم عاملی نبود که بتوان آن را نادیده گرفت. مدتها به درازا کشید تا دکتر میر توانست در بیمارستانهایی که کار می کرد اتاق عمل قابل قبولی را سازمان دهی کند و کادری را تربیت کند که همکاری مؤثری در اجرای اعمال جراحی و بیهوشی داشته باشد. دکتر میر برای پیشبرد کارش بسیار متوقع بود و کمال مطلوبی را می خواست که فراهم نبود و برای دستیابی به هدفش همواره با دست اندرکاران در حال کشمکش و مبارزه بود. این خصوصیت اخلاقی تا پایان کارش با او بود و در این راه مخالفان زیادی را برای خود تدارک دید. البته در مقابل این مخالفان کسانی هم بودند که به راستی و درستی و نیت پاکش در خدمت به بیماران آگاهی داشتند و هیچ کمکی را از او دریغ نکردند. دکتر علی اکبر سیاسی در زمره این رادمردان بود و عمری را در راه تعمیم تعلیمات اجباری، اعتلاء و استقلال دانشگاه تهران سپری کرد.

در سال 1318 پروفسور ابرلین به ریاست دانشکده پزشکی تهران برگزیده شد و از اولین اقداماتش ضمیمه کردن کلیه بیمارستانهای دولتی به دانشکده پزشکی بود. دکتر میر با کوشش و پیگیری بسیار موفق شده بود در محوطه شمالی این بیمارستان ساختمان جدیدی در یک طبقه هم کف مشتمل بر دو اتاق عمل و یک سالن مردانه و یک سالن زنانه برای بستری کردن بیماران احداث کند. نام دکتر یوسف میر برای اولین بار در سال تحصیلی 1317-1318 شمسی در راهنمای دانشکده پزشکی به عنوان مسئول تدریس جراحی بالینی در بیمارستان وزیری آمده است.
در این دوران کارش بسیار سنگین بود. روزانه چند ساعت در بیمارستان شماره یک ارتش و چند ساعت در بیمارستان وزیری می گذارند. ساعتهای بعد از ظهر را هفته ای سه روز برای اداره مطب و هفته ای سه روز را برای عیادت بیماران در نقاط مختلف شهر با استفاده از درشکه که چندین سال تنها وسیله نقل مکان بود اختصاص داده بود. چه بسا عیادت ب

 

یماران مستلزم پیاده روی طولانی در کوچه های باریکی بود که درشکه رو نبود. اعمالجراحی نیز رو به ازدیاد گذارده بود و دکتر پس از ترک بیمارستان نجمیه مدتی فعالیت خصوصی خود را در بیمارستان رضانور متمرکز کرد. وضع بدین منوال تا سال 1321 ادامه داشت. در این سال بنا بر پیشنهاد اولیای دانشکده پزشکی تهران از سمت خود در بیمارستان ارتش استعفا داد و رسما به دانشگاه تهران انتقال یافت. در سال 1325 به استادی کرسی جراحی بالینی دانشکده پزشکی برگزیده شد و پس از پایان جنگ جهانی دوم و دایر شدن بیمارستان پانصد تختی (بیمارستان امام خمینی) به ریاست بخش جراحی این بیمارستان مشتمل بر 120 تخت و چند اتاق عمل منصوب شد و تا سال 1340 که بازنشسته شد به مدت 15 سال در این بخش به کار پرداخت. تا قبل از انتقال به این بیمارستان، در دوران سخت کوشی و مبارزه در شرایط بسیار نامناسب همواره شاگردان و همکاران صدیقی نظیر دکتر گلسرخی، دکتر سالاری، دکتر حسین مهدوی و دکتر صدریه با او همراه و همگام بودند. 

باری در چنین اوضاع و احوالی که زمینه های مساعدی برای رشد فراهم می شد دکتر میر پس از 25 سال اقامت در ایران در بیمارستان 500 تختی (بیمارستان امام خمینی) مستقر شد. فعالیت در این بیمارستان از تاریخ ورودش به تهران شادترین و موفق ترین دوران کارش بود. روزانه 5 ساعت از وقت خود را در این بیمارستان می گذراند.
وی به جراحی های بزرگتری دست زد. شخصاً اسیستانهایش را کمک می کرد در همین سالها آموزشگاه پرستاری در محوطه بیمارستان احداث شد و فارغ التحصیلان آن به تدریج کار خود را در این بیمارستان آغاز کردند و با روال بسیار شایسته تری مسئولیت پرستاری بیماران را بعهده گرفتند. بخش جراحی دکتر میر و بلوک های اتاق عمل آن اولین قسمتهای بیمارستان بودند که استقرار آنان را با حسن استقبال پذیرا شد.
دکتر میر تدریس جراحی بالینی را به دانشجویان در آمفی تئاتر این بیمارستان با پیروی از روشی که در مکاتب جراحی سوئیس رواج داشت شروع کرد. سه روز در هفته در ساعات درس چند بیمار را که جنبه آموزشی داشتند و قبلا بررسی و انتخاب کرده بود با پرونده ای که در بخش تنظیم شده بود در آمفی تئاتر معرفی می کرد. یکی از اسیستان ها که همیشه در کلاس درس حاضر بود پرونده را می خواند. دکتر میر چگونگی تنظیم پرونده را بررسی می کرد به بسیاری از نکات آن خرده می گرفت و اشتباهات آن را گوشزد می کرد. بعضی از مضمون های رایج در پرونده را به دقت بررسی می کرد. چگونگی معاینه دانشجو را زیر نظر می گرفت در تمام مدت معاینه کنار دانشجو می ایستاد و نمی گذاشت که بیمار از معاینه دانشجو رنج ببرد. روی هم رفته تدریسش جنبه بالینی بسیار قوی داشت و ضمن تدریس بر رعایت اخلاق پزشکی، محبت و دلسوزی نسبت به بیماران و درماندگان و درک مشکلات مالی آنان تاکید می کرد. تمام افرادی که با او کار کرده اند هم نظرند که دکتر میر با وجود سختگیریها به اسیستانها و مسئولین کار در بیمارستان به محض روبرویی با بیمار یکباره عوض می شد. رفتارش با آنان از مهربانی سرشاری برخوردار بود. با کلماتی مانند جانم، بچه جان، دختر جان، پسرجان، بیماران را مورد خطاب قرار می داد و در برخورد با بیمار هرگز خشونتی از او سر نمی زد و بسیار بردبار بود. در مقابل درد و رنج کودکان بی طاقت بود و بی اختیار اشکش به آرامی جاری می شد. کسانی که شاهد جلسات در آمفی تئاتر جراحی بالینی او بودند خاطرات فراموش نشدنی از این جلسات دارند. این آمفی تئاتر در زمان حیاتش توسط یکی از رؤسای دانشگاه تهران برای قدردانی از زحماتش به نام تالار میر نامگذاری شد و تا چند سال بعد از انقلاب نیز به همین نام شهرت داشت.

دکتر میر برای طبیب و طبابت مقام بسیار والائی قائل بود. استادی دانشگاه را از وزارت و وکالت یا هر پست بالای اداری مهمتر و بالاتر می دانست و بهر نحوی بود این مفهوم را به پزشکانی که با او کار می کردند تلقین می کرد. رویدادی واقعی از او نقل می کنند که نمایانگر طرز فکر او در این زمینه است. روزی دو معاون یکی از نخست وزیران وقت به بیمارستان می آیند و تقاضای ملاقات با او را می کنند. تعمدا آنها را مدتی در انتظار می گذارد و بعد در جمع آسیستان هایش می پذیرد، تقاضای معاونان از طرف نخست وزیر سفارش یکی از رعایای ایشان بوده است که در بخش بستری بوده است. پاسخ دکتر میر در کمال کوتاهی چنین بود: "از قول من به آقای نخست وزیر بگوئید که تکلیف بیمارانی را که ایشان سفارش نکرده اند چه خواهد بود." دیگر نه چیزی گفت و نه منتظر جوابی ماند.


در کار طبابت دکتر میر با مشاوره های پزشکی به نحوی که در آن زمان انجام می گرفت مخالف بود و سرسختانه در برابر آن مقاومت می کرد و از آن سرباز می زد. روال بر این بود که هرگاه مشکلی برای بیمار پیش آمد، بستگان بیمار، نه طبیب معالج بلکه از کلیه پزشکانی که در رشته های مختلف به حق یا به ناحق شهرتی کسب کرده بودند دعوت به عمل می آوردند و از این مشاوره ها نه تنها نتیجه ای گرفته نمی شد بلکه در خیلی از موارد با تجویز مداواهای نابجا و متعدد مضر هم واقع می شد. 
دکتر میر تازگی های پزشکی را به آسانی پذیرا نبود. در مقابل هر ابداعی جنبه دفاعی به خود می گرفت و به آسانی از روش هایی که تجربه کرده و نتیجه خوب گرفته بود چشم نمی پوشید. چه بسا در این زمینه راه مبالغه می پیمود که متاثر از پیشرفت علمی نبود. علاقه به کار و فعالیت در وجود دکتر میر ذاتی و فطری بود. بیکاری او را زجر می داد و کسل می کرد. حتی در 15 سال آخر عمر که به سنگینی گوش و بعداً ناشنوایی کامل مبتلا شده بود برای ادامه کار و تدریس اصرار می ورزید.


در پایان به توضیح بعضی از خصوصیات درونی و علایق استاد می پردازیم:
دکتر میر مردی محجوب بود و با قلبی شاد، پر از شوق و دلبند به زندگی روزگار می گذراند. در معاشرت با دوستانش مؤدب و با نزاکت بود و عفت کلام را همیشه حفظ می کرد. یاس و افسردگی را به خود راه نمی داد. مشکلات ناچیز و روزمره زندگی را نادیده می گرفت. شیفته طبیعت بود. از پیاده روی در کوهستان بسیار لذت می برد. در دشت و بیابان نظاره گلها و گیاهان از سرگرمیها و تفننهای همیشگی او بود. اطلاعات گیاه شناسی گسترده ای داشت. نام لاتین گلها و گیاهان را به خوبی می دانست. گلهای خودروئی که در مزارع می رویند و سایرین بدون توجه از کنار آن می گذرند برای او گنجینه ای از زیباییهای طبیعت بود که به آسانی چشم از آنها برنمی داشت.
دکتر میر آشنایی کامل به زبان روسی و فرانسه داشت و به کمک این دو زبان زنده از دوران جوانی به ادبیات و فلسفه عرب علاقه مند شده بود. دوستان ادیبش در خاطرات خود به دفعات ذوق ادبی او را ستوده اند. مطالعه آثار ادبی تا پایان عمر بهترین و لذت بخش ترین سرگرمی او بود. احاطه بر ادبیات غرب سبب شد که دکتر میر خیلی زود به عظمت ادبیات پر محتوای زبان فارسی نیز پی ببرد، دیوان شعرای بی بدیل آن را زیر و رو کند و از کلام پربار و فاخر این سرایندگان پرآوازه بهره گیرد.
به علت شغل پزشکی اش دکتر میر با اغلب رجال دوران خود آشنا می شد و اگر صفات برجسته ای در این افراد سراغ می گرفت دوستی آنان را به جان می خرید و به همین روال با بیشتر اهل علم و ادب و هنر زمان خود مراوده داشت. علی اکبر دهخدا، دکتر قاسم غنی، علی دشتی، محمد قزوینی، ذبیح بهروز، محمدعلی فرزین، محمدعلی فروغی، امیر شرکت الملک علم، صمصام الملک بیات، علینقی وزیری، دکتر علی اکبر سیاسی و محمدعلی جمالزاده از دوستان نزدیک او بودند. دکتر قاسم غنی در یادداشت های خود به کرات از او به عنوان مردی ادب دوست، پاک، بی ریا و دوست داشتنی یاد می کند و نام او را در میان رادمردان دوران زندگی خود می آورد.
زندگی روزمره دکتر میر بسیار منظم و دقیق تنظیم شده بود و به او امکان می داد که وظایف پزشکی اش را به نحو احسن انجام دهد. هیچ گاه عجول و شتاب زده نبود. همیشه تمیز و مرتب لباس می پوشید حتی اگر در ساعات غیرمعمول و به طور فوری برای عیادت بیماری به بیمارستان عمومی هم می رفت کوچکترین سهل انگاری را در این مورد جایز نمی دانست. کارکردن و فعالیت در بیمارستان عمومی را بر کارهای خصوصی ترجیح می داد و سرکشی به بیماران را در بیمارستان عمومی، خارج از ساعات معمول کار از واجبات می دانست و از این عیادت ها همیشه با روی گشاده و سبکبار باز می گشت. از اجحاف به بیماران خودداری کرده و شغل پزشکی را وسیله ای برای اندوختن مال نمی دانست و اصولا عقیده داشت که ثروت بیش از حد لزوم لذت واقعی زندگی را زایل می کند و بدان جنبه تصنعی می دهد. درآمد مکفی و زندگی مرفهی داشت و هرگز در فکر اندوختن مال نبود. 

 

دکتر میر کانون خانوادگی بسیار گرمی داشت آکنده از مهر و محبت و این نکته در یادداشت های دوستانش که با او رفت و آمد خانوادگی داشتند مکرر آمده است همسرش در تکوین و حفظ چنین کانونی سهمی بسزا داشت. محیط شاد و گرم خانوادگی مدیون توافق کامل و فداکاریهای متقابل این زوج بود. در سالهای پایانی عمر دو نوه خردسالش (فرزندان علی و محمد میر) بهترین سرگرمی و مایه نشاط او بودند. احمد میر به عنوان چهارمین فرد از سه نسل، تحصیلات پزشکی و تخصص جراحی را در شهر لوزان به پایان برد و پس از 20 سال اقامت در این شهر برای کار و خدمت به ایران بازگشت.
این بود سرگذشت پدری که سجایای اخلاقی بسیار داشت. بیش از نیمی از عمرش را در ایران گذراند. آب و خاک و فرهنگ این سرزمین را عزیز داشت و بدون توجه به مال و مقام و خواسته های صاحبان منصب در راه اعتلای مقام والای پزشکی گام برداشت و تا پایان کار هدفش تربیت افرادی بود که بتوانند با رعایت مبانی اخلاق در راه سلامت بیماران گامهای مؤثرتری بردارند.

دکتر یوسف میر ساعت شش بامداد روز پنج شنبه 23 خرداد 1347 در تهران دعوت حق را لبیک گفت و به سرای باقی شتافت


[ دوشنبه 93/9/17 ] [ 8:11 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 100
بازدید دیروز: 152
کل بازدیدها: 447162