سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://medicalhistory.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ

ماجرای سوزاندن کتاب قانون ابن سینا توسط پاراسلس سوییسی


محققان اروپا در قرون گذشته و بخصوص در دوره رنسانس، به علت تعصبات مذهبى و ملى و بسط سیاستهاى استعمارى و گسستن زنجیر تقلید علمى و رهایى از زیر یوغ اسارت فکرى و عقلى که نسبت به دانشمندان جهان اسلام داشتند، براى از هم گسستن و درهم ‏شکستن شیرازه این شرق‏ زدگى، از هیچ عملى ناروا فرو نگذاشتند و تا توانستند به انواع حیل متوسل شدند و از راههاى مختلف در تحقیر و تذلیل و کوچک جلوه دادن کارهاى علمى مسلمانان بکوشیدند

و از بقراط و جالینوس و دیگر دانشمندان بزرگ یونان قدیم تکریم کردند و کتابهاى آنان را به زبان لاتینى برگرداندند و در دانشگاهها تدریس کردند و آنها را بر کتب دانشمندان اسلامى برتر شمردند و نام بقراط و جالینوس را بر سر زبانها انداختند و اسم بو على سیناها و رازى‏ها را از لوح ضمیرها بستردند.

در چنان محیط خفقان ‏آورى که از همه سو براى امحاء و نابودى آثار علمى اسلام کوشش به عمل مى‏آمد، بناگاه کیمیاگرى سویسى بنام پاراسلس پیدا شد که به پزشک شدن اظهار علاقه مى‏کرد، ولى چون بیشتر ایام جوانى خود را که به آموزش اختصاص دارد به سیر و سیاحت مى‏رفت و غالبا به کشورهاى آلمان و فرانسه و انگلستان و ایتالیا و اسپانیا و لهستان و مصر و قسطنطنیه سفر مى‏کرد، فرصت آن را نمى‏یافت تا علم پزشکى را فرابگیرد. ولى در هر کشور مطالبى را درباره کیمیاگرى مى‏آموخت و از آرایشگران (سلمانیهاى) دوره‏ گرد و رمالان و ساحران و ستاره ‏شناسان درباره سعد و نحس کواکب مطالبى یاد مى‏گرفت. پس از مراجعت به شهر بال (سویس)، با آنکه از پزشکى اطلاعاتى نداشت به توصیه و سفارش یکى از دوستان متنفذش در آن شهر به کار پزشکى پرداخت. در آن زمان چنین معمول بود که پزشکان اعمال جراحى هم انجام مى‏دادند ولى چون پاراسلس از تشریح بدن انسان بى‏اطلاع بود و نخستین شرط موفقیت در جراحى، کالبدشناسى است باین جهت از اقدام به اعمال جراحى اکراه داشت.

در دائرة المعارف علوم پزشکى‏ که در اواخر قرن نوزدهم میلادى به زبان فرانسوى در صد جلد تألیف شده است، در جلد 72 صفحه 506 (در شرح حال پاراسلس) چنین آمده است:
علت اکراه پاراسلس از اعمال جراحى کمى مهارتش در این فن و علت آن هم بى‏اطلاعى او از کالبدشناسى بود که خیال نمى‏کرد دانستن آن فایده‏اى داشته باشد.» در چنین حالى، معلوم نیست با کدامین حیله و ترفند و صحنه‏سازى و توصیه‏بازى، او را به تدریس در دانشگاه بال (سویس) مأمور کردند؟! رسم در آن زمان بر این بود که در دانشگاهها به زبان لاتینى گفتگو مى‏کردند ولى چون پاراسلس به این زبان آشنا نبود، به زبان آلمانى تدریس مى‏کرد. ازآن‏رو علاوه بر دانش‏پژوهان، تعداد فراوانى از مردم عادى و عامى نیز به سخنان او گوش فرامى‏دادند.
درست در نظر مجسم کنید که یک شخص بیسواد و شیاد، ولى هوشمند و جاه‏طلب و موقع‏شناس چگونه از موقعیت موجود در اروپا بهترین سود و بهره را حاصل مى‏کرد. چون او را استاد دانشگاه کرده بودند، بناگزیر باید دانش پزشکى تدریس کند و چون جز ترجمه قانون ابن سینا براى تدریس پزشکى کتابى در آن زمان وجود نداشت و او نیز از مندرجات کتاب قانون، هیچ نمى‏دانست، چاره منحصر بفرد این بود که به کارى‏ جنون‏آمیز دست بیازد. این بود که با اقدامى جسورانه و متهورانه به یک تیر دو نشان زد، و به این وسیله اولا بر بیسوادى و بیمایگى خود سرپوشى گذاشت و ثانیا خود را در تاریخ پزشکى بعنوان یک مرد بزرگ انقلابى معرفى کرد.
توضیح آنکه در آن زمان اروپا تشنه انقلاب بود و اوضاع سیاسى اروپا ایجاب مى‏کرد در هر رشته از علوم، انقلابى بزرگ ظاهر شود و ملل اروپایى را از زیر یوغ فرهنگ و تمدن اسلامى، که مدت چند قرن مردم آن قاره را مسخر و اسیر خود کرده بود، رهایى و نجات بخشد. هرکس شجاعتى بیشتر نشان مى‏داد و تیشه‏اى محکم‏تر به ریشه علوم اسلامى مى‏زد شهرتى بیشتر مى‏یافت. در چنین اوضاع و احوال عجیب، پاراسلس که تندخویى و حدت مزاج طبیعى آمیخته با اختلال مشاعرش از یکسو ناشى از الکلیسم مزمن (زیرا دائم الخمر بود) و از سویى دیگر بر اثر مجاورت دائم با تف و حرارت آتش کوره کارگاه کیمیاگرى و تنفس بخارهاى زهرآگین، غلیان و طغیان یافته بود دست بدست یکدیگر داده و با فضاحت و وقاحت که معمولا دست‏آویز و سلاح دوم کم‏مایگان و فرومایگان براى پوشاندن عیب و نقص آنان است در روز افتتاح کرسى استادى خود، کتاب قانون ابن سینا را در آتش افکند و سوزاند و با غرورى جنون‏آمیز و در حضور دانش‏پژوهان و گروهى زیاد از مردم فریاد کشید:
«با کمال بى‏باکى به شما مى‏گویم که موهاى پشت گردن من بیش از کلیه دانشمندان شما معلومات دارد. تکمه‏هاى کفش من از ابن سینا خردمندتر است و ریش من از آکادمى شما تجربه بیشتر دارد ...»
و پس از آن پزشکان حاضر در جلسه را مخاطب قرار داد و با حدت و حرارت چنین گفت:
«شما با پیروى از عقاید پزشکان پیشین چنین خیال مى‏کنید که چیزى از پزشکى مى‏دانید و حال آنکه ابدا چنین نیست. کلید اصلى پزشکى و بویژه درمان‏شناسى، قبل از هر چیز، در کیمیاگرى است. اى پزشکان که به خود عطر مى‏زنید! دستکشهاى سفید را از دستان و حلقه‏هاى طلا را از انگشتان خود به درآرید. در آزمایشگاه و در میان زغالها غوطه‏ور شوید. شب و روز در آتش کار کنید. از این راه با مشاهده و تجربه، معلوماتى مفید و مثبت براى درمان بیماریها، پیدا خواهید کرد.»
این عبارات که محکم ادا مى‏شد، حتى امروز هم، براى هر شنونده‏اى جالب و کاملا فریبنده است و هرکس را مى‏تواند اغفال کند. بویژه در آن زمان که در کلیه کشورهاى اروپا یک نوع هرج‏ومرج علمى کامل حکمفرما بود و هرکس هر مطلب تازه‏اى ابراز مى‏نمود، که به نظر منطقى جلوه مى‏کرد، خریدار فراوان مى‏یافت، ولى از آنجا که‏
همه ‏کس را براى همیشه نمى‏توان فریب داد، بى ‏اطلاعى پاراسلس از اصول و موازین پزشکى و زیانهایى که از راه درمان نادرست به بیماران وارد ساخت، کار خود را کرد و باعث شد که در مدتى کمتر از دو سال، دیگر نه کسى حاضر بود سخنان او را بشنود و نه بیمارى وجود داشت که به او رجوع کند: درمانهایى که پاراسلس بوسیله مواد شیمیایى در بیماران به کار مى‏برد، نه تنها نتیجه‏اى سودمند نداشت بلکه تضییعات و خطرات و تلفاتى هم در بر داشت. یکى از بیماران او، به علت صدماتى که از این راه پیدا کرد، شکایت نزد قاضى برد و قاضى به نفع او رأى داد و پاراسلس را محکوم کرد. پاراسلس به توصیه یکى از دوستانش شهر بال (سویس) را ترک گفت و به اسلینگن‏ نزدیک اشتوتگارت‏ رفت و در آنجا نیز، نظیر همین گرفتارى براى او پیش آمد که چون ممکن بود او را به زندان بیفکنند لذا فرار را بر قرار ترجیح داد و از آن پس زندگى او با آوارگى و دربدرى و بدبختى همراه شد و در هیچ شهرى بیشتر از یک سال باقى نماند.
با این حال، قیام پاراسلس به عنوان مخالفت با مکتب پزشکى ابن سینا، اثرى عمیق در اذهان از خود بجاى گذاشت و عده ‏اى زیاد از پزشکان اروپا، در کشورهاى مختلف روش او را دنبال کردند و به این ترتیب مکتب طبى ابن سینا که با جهان طبیعت سروکار داشت، و از عوامل طبیعى براى درمان بیماریها استفاده مى‏کرد، رفته رفته، در اروپا از میان رفت و طب شیمیایى‏ و فرآورده‏هاى ساخت آزمایشگاههاى شیمى جانشین آن گردید.
به عبارت دیگر، صنعت جاى طبیعت را گرفت، ولى این امر بزودى عملى نشد، بلکه ابتدا در آلمان و انگلستان و بلژیک و سپس در هلند و فرانسه و سایر کشورهاى اروپا رواج یافت و علت رواج این بود که به عقیده پیروان پاراسلس مکتب طب شیمیایى اصول و مبانى منطقى براى بیمارى‏شناسى به ارمغان مى ‏آورد و درمان‏شناسى را ساده ‏تر مى‏کرد.

پس از پاراسلس، پزشکان اروپا به دو دسته تقسیم شدند: عده ‏اى موافق و گروهى مخالف با عقاید او بودند و عجیب اینجاست که در تمام طول مدت 450 سال که از زمان پاراسلس مى‏گذرد، این اختلاف عقیده و دودستگى وجود داشته و هنوز هم وجود دارد و نمونه ‏هایى از برجسته ‏ترین پزشکان اروپا را، در این مدت دراز، مى‏توان نام برد که موافق یا مخالف با مکتب او بوده‏اند.


منبع: مصطفوى کاشانى، سید جلال، دارو، مسئله پزشکى قرن، 1جلد، مؤسسه کیهان - تهران، چاپ: اول، 1367 ه.ش.

 


[ یکشنبه 96/4/25 ] [ 10:40 عصر ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 127
بازدید دیروز: 152
کل بازدیدها: 447189