سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://medicalhistory.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ

دکتر بدری تیمورتاش؛ مادر دندان‌پزشکی ایران

(گفتگو با آذر وکیلی، دخترخوانده اولین بانوی دندان‌پزشک مشهد)

 در مشهدبه دنبال آدرس منزل کسی می گردیم که یکی از بنیانگذاران دانشکده است. دانشجویان دوره های اول دانشکده او را “مادر” می‌خوانند، اگر چه خود هرگز مادر نشد. “مادر” در مراسم 50 سالگی دانشکده دندان‌پزشکی، تنها یادش با ماست و این مصاحبه با دختر خوانده ایشان انجام می شود. خانم آذر وکیلی برای انجام این مصاحبه ما را به گرمی در منزل خویش پذیرفته‌اند و برایمان از “مادر” می گویند. او متولد سال 1339 در مشهد و استاد دانشکده پرستاری دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد است.

teymourtash

خانم وکیلی سپاسگزارم از اینکه دعوت به مصاحبه را پذیرفتید، لطفا بفرمایید چه زمانی و چگونه با زنده یاد دکتر بدری تیمورتاش همراه شدید؟ همچنین، مختصری از زندگی “مادر” برایمان بگویید.
من آذر وکیلی هستم،حدودا 7ساله بودم که پدرم به طور اتفاقی با خانم دکتر آشنا شدند و سپس به دلیل همراهی مادرِ خانم دکتر با ایشان و نداشتن فرزند، از پدرم خواستند که من با ایشان باشم و پدرم قبول کردند و اینطور به زندگی خانم دکتر آمدم. اوایل من بیشتر با مادرشان زندگی می کردم و اولین خانه ای که با آنها بودم در خیابان مسعود بود که در نزدیکی اولین مکان دانشکده قرار داشت. مادرشان، مادری فداکار بود که زندگیش را وقف خانم دکتر کرده بود. مادر و دختر حقیقتا عاشقانه همدیگر را می پرستیدند.همزمان من به مدرسه میرفتم و درس میخواندم تا دیپلم گرفتم و سپس در دانشگاه، پرستاری خواندم و مشغول به کار شدم. در سال 51 خانم دکتر به علت از دست دادن مادرشان افسرده شدند که همین نیز باعث تغییر مکان منزلشان شد. بعد از فوت مادرشان، قلبشان دچار برادیکاردی شد و مجبور شدند دو بار به تهران بروند و برایشان pace maker گذاشتند که همچنان دوست داشتند به کارشان ادامه دهند حتی با آن حال بد و ناتوانی و ضعف تدریس می کردند.


سال 68 بازنشسته شدند و به خانه آمدند و من تمام مدت با ایشان بودم که وابستگی خاصی نسبت به من پیدا کرده بودند و من هم متقابلا همینطور. دیگر تقریبا از خانه بیرون نمی رفتند و کم کم برایشان راه رفتن مشکل شد ولی توانستند به جشنی که دانشکده برایشان گرفت خیلی باانرژی عالی و روحیه خوب بروند و سخنرانی فوق العاده جالبی آنجا انجام دادند که همه تعجب کردند درحالیکه سن بالایی داشتند. بعد از ظهر روزی در مرداد 74 دچار CVA شدند و زندگی تقریبا برایشان تمام شد و به حالت کما رفتند. بعد از دوماه در کما بودن در 17مهر74 زندگیشان تمام شد.

· از ویژگی‌های اخلاقی خانم دکتر تیمورتاش برایمان بگویید؟
خانم دکتر شخصیت فوق العاده ای داشت و من تا این سن مثل ایشان ندیدم. در هنگام فوتشان چیزی از مال دنیا نداشتند یعنی نه ملکی نه حتی یک گرم طلایی نه ذخیره پول بانکی، هیچ نداشتند. فقط اسباب منزل شان بود آن هم در حد ضروریات و لوازم اولیه. چون یک زن فوق العاده بخشنده و دست و دلباز بودند و همه ی دارایی هایشان را می بخشیدند یا میفروختند تا اول عید به همه عیدی بدهند با این حال سعی میکردند بهترین زندگی رو داشته باشند و هیچ وقت نشون ندادند که ندارند. از ارث پدری هم چیز خاصی به ایشان نرسیده بود. فقط یک منزل که در آن زندگی میکردند و آن را وقف کردند.

· چه خاطراتی از دوران استادی و سال‌های تدریس ایشان در دانشکده دارید؟
براساس خاطراتی که برایم تعریف کردند، زمانی که برادرشان کشته شد و خانواده شان به کاشمر تبعید شدند، ایشان بخاطر مادرشان در سال 1313 از بلژیک به ایران برمیگردند که آن موقع 25 یا 26 سالشان بوده است و 4 یا 5 سال در تبعید بودند. به علت داشتن ارادت خاص به امام رضا نذر میکنند اگر از تبعید نجات پیداکنند با مادرشان به مشهد بیایند و هم جوار امام رضا (ع) بشوند و به تمام مردم مشهد کمک کنند که همین طور هم میشود و ایشان با مادرشان به مشهد می آیند. در مشهد اتاقی به عنوان مطب شان در بیمارستان امام رضا میگیرند و آنجا دندان میکشیدند چون ان زمان مرسوم نبوده که دندان را ترمیم کنند. ایشان در دانشکده پزشکی هم تدریس می کردند. زمانی میرسد که خانم دکتر تصمیم میگیرند مستقل بشوند و دیگر دانشکده دندان‌پزشکی مستقلی به وجود بیاید. در ابتدا باغ منبع محل ابتدایی دانشکده بود و کم کم متوجه میشوند که آن باغ مناسب دانشجوها و دانشکده نیست و برای همین هفته ای یکبار تا دوبار به تهران میرفتند تا با هیئت امنا آنجا صحبت کنند و درمورد مکان دانشکده تصمیم بگیرند تا بالاخره توانستند بودجه برای دانشکده دندان پزشکی بگیرند. بعد از افتتاح دانشکده چون از شهر خیلی دور بوده، برای رفاه حال مردم مینی بوسی در خیابان کوهسنگی که شعبه ی دیگر دانشکده دندان پزشکی بود قرار دادند که مردم از آنجا سوار میشدند و بعد دوباره رایگان به خیابان کوهسنگی برگردانده میشدند.

باتوجه به شناختی که از روحیات خانم دکتر داشتید اگر ایشان در جشن پنجاه سالگی حضور می‌داشتند چه می‌گفتند و خودتان چه صحبتی برای دانشجویان و هیات‌علمی در حال حاضر که آن روزها را ندیده‌اند، دارید؟

دانشجویان خانم دکتر عاشق ایشان بودند و امثال خانم دکتر پژند و خانم دکتر ستاره میگفتند ایشان فقط استاد درس ما نبوده بلکه استاد زندگی ما بوده اند و به ما درس زندگی داده اند. مطمئنم اگر خانم دکتر الان زنده بودند و شما را میدیدند که چقدر پیشرفت کردید بسیار لذت میبردند و مطمئنا روحشان ازین قضیه بسیار شاد شده است. واقعا ایشان عاشق دانشجویانش بود.من خودم دانشجو بودم و استاد داشتم و خودمم استاد بودم ولی کسی را ندیدم اینقدر عاشق دانشجویانش باشد. مثلا دانشجو می آمد و درد و دل می‌کرد و مشکل زندگی اش را می گفت و حتی مشکلات مالی شان را هم میگفتند و خانم دکتر برایشان حل می کردند. من خیلی خوشحالم که میبینم زحمات خانم دکتر ثمراتش در امثال شما پیداست و لذت میبرم که شما پیگیر این مسائل هستید. من به خانم دکتر میگفتم شما انسان خوشبختی هستید زیرا دانشجویانی دارید که قدردان هستند و روابطشان را با شما قطع نکردند. حتی بعد از فوتش هم مثل خانم دکتر خوردی همیشه بر سر خاکشان میرود و این به دلیل نیت خوب خانم دکتر تیمورتاش بوده است و اهدافی که داشتند و حالا که شما را میبینم بسیار خوشحالم.

 

منبع: سایت دندانه

سایت دندانه یکی از منابع مطلوب برای آشنا شدن با تاریخ دندانپزشکی در ایران و جهان است که مطالعه و بازدید از آن را به علاقمندان توصیه میکنیم.

با تشکر: مدیریت وبلاگ دانستنیهای تاریخ پزشکی


[ جمعه 98/5/25 ] [ 12:25 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 147
بازدید دیروز: 146
کل بازدیدها: 446354