نگاهی به زندگی محمد بن زکریای رازی
(زندگینامه مشاهیر پزشکی ایران)
بو بکر محمد پور زکریا پور یحیى با آوازه رازى که وابسته ى شهر رى است، شهرى که در آن زاده شد و پرورش یافت. بر پایه گفته ى بسیارى از تاریخ نگاران سال زادن وى 226 ه ق/ 840 م آورده شده است. هنگامى که رازی اندکى بزرگ شد و بر پاى خود ایستاد پدرش خواست که آموزش ببیند و در هنر و فنى کارآمد شود تا بتواند آینده ى خود را با آن بسازد پس وى را نزد کیمیاگرى گذارد.
شهر رى یکى از کانونهاى بزرگ دانش و فرهنگ آن روزگار بود و انجمن ها و جلسات علمى و فرهنگى در آنجا تشکیل مىشد و جایگاه آن همچون دیگر کانونهاى علم و دانش بود که پراکنده در سرزمینهاى میهن عربى [ذ: سرزمینهاى اسلامى] مىباشد.
رازى کودک، از این شهر تأثیر شگرفى گرفت و هوش و نبوغ و بلندپروازى هایش، او را بسوى آموزش رشته ها گوناگون کشانید. بخشهایى از دانش خردگرایى و فلسفه و ادبیات عرب و شعر را در دورهى کودکى و نوجوانى فراگرفت و در آن روزگار شیفته موسیقى شد و به یادگیرى عود پرداخت و توانایى آواز خواندن را در خویش دید و به آوازخوانى دست یازید
چون اندکى پا به جوانى گذاشت و هنگامى که پشت لب او سبز شد، دریافت گرایش به آموزش دانش شیمى و اکسیر دارد و این کشش از دیدن آزمودههاى بزرگان و آموزگاران این دانش بود که او را شیفتهى این دانش کرد.
او بیشتر وقت خود را براى کارهاى علمى و نظرى کنار گذاشته بود و در این راه به آزمودن، آزمودههایى براى تحقق آرمانهاى علمى خود دست زد ولى بخارهاى برخاسته از ترکیب کنشهاى شیمیایى پدیدآمده از آمیزهها و گرم کردن و جوشاندن برخى مواد، به چشمان او آسیب رسانید و گفته شده نزد پزشکى براى درمان رفت پس بهایى سنگین براى درمان، از او خواست. این داستان وى را به اندیشیدن درباره آموزش پزشکى واداشت.
از همان روز کتابهاى پیشینیان ویژه این دانش و هنر را بدست گرفت و به پزشکان روزگار خویش در شهر رى پیوست تا از چشمهى دانش پزشکى ایشان سیراب گردد.
بغداد در آن هنگام شهرى بود که در دورهى زرین خود مىزیست و کانون دانش و شناخت بود. آرزوى زیارت این کعبه را همه دانشمندان و اندیشمندان داشتند.
رازى بسیار از این شهر شنیده بود و دل در گرو این هوا گذاشت. از سویى دیگر چون دید شهر رى براى هدفهاى عالى علمى او، جایى ندارد تصمیم گرفت که به بغداد رود. پس کمر به سفر بست و در این هنگام اندکى از سى سال عمر خود را گذرانده بود.
رازى شهر بغداد را جایى پهناور براى خود یافت. چشمان او در اینجا باز شد پس به سیراب کردن خود از چشمه ى فرهنگ و تمدن، پرداخت و از کمکهاى فرهنگى میراث عربى اصیل بهره ها برد و به دانشمندان آن پیوست. و در بیمارستانهاى آن چیزهایى را که پاسخدهنده بلندپروازىهاى علمى او بود، را بدست آورد و خواستهها و دادههاى خود را با آن درخشان کرد.
او در این بوستان علم به رفت و آمد پرداخت و با پزشکان آن پیوندهایى پدید آورد و او از هرچه مىدید و مىشنید، مىپرسید و هرچه وابسته به ساختار تن آدمى و بیمارىها و راههاى درمان را مىخواند و پژوهش و بررسى مىکرد.
پشتکار رازى بر ادامه پژوهش و بررسى و وادار کردن خود براى آزمودن آزمونهاى هنر پزشکى با دلباختگى و راستى تا بدانجا رسید که در این دانش سخت استوار گشت و از همه همدورهاىهاى خود پیشى گرفت و از پزشکان پرتوان و پرکار دوران خود گردید.
هنگامى که ارزش خود را دریافت و مطمئن شد که همه رازهاى دانش پزشکى بر او گشوده شده و گوشهها و چشمههاى آن را در دست دارد، و نیز زمانى دراز را در بغداد گذرانیده در دل هواى خانواده و زادگاه خود دید پس تصمیم به بازگشت گرفت.
در شهر رى بر دانش پزشکى چیرهتر شد و بر پزشکان آن روزگار برترى یافت، از این رو وى را رییس بیمارستان کردند. بدین ترتیب ستارهى بخت او بالا گرفت و آوازهى وى در همه جا پراکنده شد و هوش سرشار او که در درمانهاى پزشکى ویژه بکار گرفته شده بود موجب شد که او بر همه پزشکان دورهى خویش به برترى چشمگیرى دست یابد.
او امید زندگانى مردم ساده شد و چراغ خانهى بزرگان و امیران کشورى گشت، بگونهاى که بر نزدیک کردن و جلب دوستى او گوى سبقت را از همدیگر مىربودند. از همه بیشتر امیر بو صالح منصور پور اسحاق پور احمد سامانى استاندار شهر رى در روزگار 290- 296 ه. ق باو نزدیک شد و وى را وادار به نگارش کتابى با زبان ساده، که دربرگیرندهى همه گوشههاى دانش پزشکى باشد، و خواندن آن براى خواننده دشوارى ببار نیاورد. پس او کتابى را نگاشت و آن را «منصورى» نامید.
پس از گذر چندین سال و در رى ماندن، از او خواسته شد که بر ساخت بیمارستانى در بغداد نظارت کند و وى پاسخ مثبتى به این دعوت داد و به آنجا رفت. و هنگامى که مىخواست جایى را براى ساخت بیمارستان برگزیند، دستور داد گوسفندى را سر ببرند و لاشهى آن را در چهار گوشهى بغداد آویزان کنند و پس از یک روز ببینند کدام تکه گوشت دیرتر تباه شده است تا آنجا را، جایگاهى شایسته براى ساخت بیمارستان برگزیند. اینچنین بود ساختمان بیمارستان بغداد به پایان رسید و دستگاههاى مدرن آن روز و هرچه نیاز از بستر و لوازم و دارو بود براى آن فراهم آورده باشد و در پایان رازى را براى سرپرستى و ریاست پزشکان آن برگزیدند.
رازى، بزرگ روزگار خود شد و همان گونه که ابن خلکان گفت: او یگانه روزگار و یکه تاز دوران خود بود.
همان گونه که ابن ندیم وى را گزاره کرد: آوازه ى او همه گیتى را فراگرفت و گروههاى بیماران از هرکجا بار سفر بسته و بسوى او براه میافتادند. او با ایشان نرم خویى مىکرد و به ایشان توجه مىنمود و تلاش فراوان در راستاى درمان آنها مىکرد و براى بهبودى ایشان دست بهر کارى مىزد. او بسیار خوش برخورد و مهربان او نه تنها با بزرگان بلکه با تهیدستان نیز چنین بود و ایشان را رایگان درمان مىکرد. و براى خدمت و بهبودى بیمار رو به مرگ شبزندهدارىها مىنمود.
او در آموزش و فراگرفتن پیچیدهگىهاى این رشته براى همکاران پزشک خود خیلى آزمند بود و در اینباره مىگفت: [... پزشکان بىسواد و الگوبردار و تازهکارى که تجربه ندارند و کسانى که توجه ایشان به بیمار کم ولى به خواستهاى خود بسیار است همگى کشندگانند ...].
از اندرزهاى او به پزشکان:
[... چنانچه پزشکى بتواند بی دارو، با خوراک درمان نماید کار او با خوشبختى همراه است ...].
همچنین گفته اوست: [... شایسته است که پزشک اندیشه ى بیمار را به خوب شدن بکشاند و وى را امیدوار سازد گرچه خود او به آن باور نداشته باشد. آمیزهى هر تن پیرو اخلاق هر فرد است ...].
رازى براى کار خود روش ویژهاى را برگزید، او بنیانگذار راهى شد که ز آن سوى سبک گذشتگان پزشک یونانى خود بود و آن روش آزمونگرایى او بود بگونه اى که همواره دانش پزشکى نظرى را به آزمایش مىگذاشت آنچه را که از بوته ى آزمایش گذر مىکرد برمىگزید و درستى آنچه را که آزمون نمىپذیرفت، کنار مىگذاشت و همچنین به آنچه از آزموده هاى سودمند دسترسى پیدا مىکرد به نگارش درمىآورد تا به دست پزشکان و دانشجویان برسد تا ایشان بخوانند و بررسى نمایند و در آخر وى همه آنها را در کتابى گرد آورد و نام آن را «قصص و حکایات المرضى» نامید.
رازى تنها به این بسنده نکرد و بلکه با نازکبینى همه چیزها و مواردى که گذشتگان بکار مىبردند را بررسى و جستجو نمود و ویژگىهاى آنها را فهمید و از پذیرش این ویژگىها بىآنکه تاییدشدهى آزمون باشد، پرهیز نمود، نظر وى این بود که کنار گذاشتن هریک مىتواند سبب دور ماندن از یک ویژگى سودمند شود.
او در این باره در بخش پیش درآمد کتاب خویش «خواص الاشیاء» مىگوید: [... روا نیست که یک چیزى را در آن سودى نمىبینیم به جهت آن که گروهى آن را نشناخته اند و از آن گذشته اند ما نیز کنار بگذاریم بلکه نیاز است، هرکه خود را اهل نظر و رایزنى و درنگ مىداند به رد کردن چیزى که براى رد کردن آن دلیلى ندارند، اقدام نکند ...]
ولى با این همه وى در جاى دیگرى مىگوید: [... هرگاه پزشک تنها بر آزمودهها، بى سنجیدن و خواندن کتابها بسنده کند زیانکار است ....]
رازى در بیمارى برسام، بیماران خود را به دو گروه درمىآورد گروهى را با خونگیرى درمان مىکند و درباره گروه دوم از این درمان خوددارى مىنماید سپس نتیجه کار خود را در دو گروه پىگیرى مىکند تا اینکه بتواند بخوبى براى ارزش درمان خود در دو گروه داورى کند و اینگونه با هشدار در اینباره بیمارى یاد مىکند:
[... هرگاه به این نشانه ها برخورد کردى، اقدام به خونگیرى کن که من گروهى را ویژه آن درمان گذاشتم و دستهاى دیگرى را آگاهانه بىآنکه از آنها خون بگیرم کنار نهادم این نظر درست از آب درآمد و دسته آخر همگى دچار سرسام شدند. ...]
رازى خود آزمایشهایى را روى جانورانى انجام مىدهد این کار بویژه روى میمون چون همانندى ویژهاى با آدمى دارد. چنانچه گاهى دو سرشت با هم اختلاف پیدا مىکردند رازى تا این اندازه نیز نمىایستاد بلکه این بار خود را در برابر آزمایشهاى خود مىگذاشت. رازى در کتاب خود «حاوى» یادداشتهاى علمى را که بیشتر آن آفریدههاى نوین خود از چگونگى معاینه کردن بیماران مىباشد را آورده است. وى از اهمیت بررسى تنفس مىگوید: چهبسا در برخى از حالتها آن روشنتر از بررسى نبض مىباشد.
او درباره پیشآب مىگوید: [... اگر رنگ پیشآب دگرگون شود یا بوى آن بسیار بد گردد اینها پیشآگهى یک بیمارى مىباشد. این سخن را پس از بررسىهایى درباره پیشآب مىگوید: به رنگ و بستگى و تهنشینها و بو و مزه و دستمالش آن وابسته است. و این کار او همانند آزمایش پیشآب در لابراتورهاى روزگار ماست.
او رنگ پسماندههاى سفت (پیخال) را نیز در بیمارى زردیون که در اثر بسته شدن کانال زردآبى پدید مىآید و رنگ آن در این بیمارى گرایش به سپیدى دارد نیز بررسى مىکند. مىگوید [... انگیزهى بیمارى زردى یا در اثر افزایش ساخت زردآب است که نشانهى پیدایش بیمارى زردى و رنگین شدن پیخال است و یا در اثر بسته شدن یکى از
دو کانال است که پیخال سپید رنگ مىشود. ...].
رازى به ارزش پیشگیرى از بیمارىها آگاهى داشته و آن را بهتر از درمان دارویى دانسته است و در اینباره کتابى را به نگارش درآورد و آن را «منافع الاغذیه و دفع مضارها» نامید.
همچنین به ارزش دوستى میان پزشک و بیمار آگاهى داشته مىگوید: [... اگر پزشک دانا و بیمار فرمانبردار باشد بیمارى کمتر بدرازا مىکشد ..].
رازى مدتى دراز در بغداد زیست و تنها به کار پزشکى نپرداخت بلکه به گوشههاى هر دانش و شناختى سرى زد و در هرکدام آنها، کتابهایى نگاشت.
نگارشهاى او در پزشکى و شیمى و حکمت و علوم طبیعى و ریاضیات و فلسفه و منطق و هیئت و همچنین در موسیقى بوده و شمار آن به 140 کتاب و 27 رساله بنا بر دیدگاه ابن ندیم در «الفهرست» و یا بر پایهى دیدگاه اسماعیل بغدادى در «هدیة العارفین» 218 کتاب و دیدگاه ابن ابى اصیبعه در «عیون الانباء» 238 کتاب آمده است.
رازى در «سیره فلسفیه» چنین مىگوید: [... همانا دوستى و علاقهى من با دانش و دلبستگى من بر آن و تلاشم در آن نزد هرکسى که با من همنشینى داشته باشد هویداست نگاه من به دانش از آغاز نوجوانى تاکنون همواره پیوسته بوده و هیچگاه از کارى بىتوجه گذر نمىکردم مگر اینکه به کتاب نگاه مىکردم تا بدانم نزد آن کس چیست هرچند برایم زیانى بزرگ در برداشته باشد و همانا کوشش و تلاشم به آنجا رسید که در یک سال بیش از بیست هزار برگ را با خط تعویذ به نگارش درآوردم ...].
او به جهت همواره خواندن و نوشتن و بعلت آسیبى که در دوران جوانى در اثر بخارهاى پدید آمده از کنشهاى مواد شیمیایى و عرقگیرىها که در گذشته به تهیهى آنها اقدام مىکرد، به چشمان او وارد آورد و افزایش سن، کمکم دید چشمان او را کاهش داد تا جایى رسید براى خواندن و نوشتن از دیگران کمک مىگرفت سپس دو
سال پس از آن، همه ى بینایى خود را از دست داد. از نابینایى خود بیش از اندازه ناآرام و بىتاب شد پس خود را از روبرو شدن با مردم دور نمود و در خانه به گوشهنشینى پرداخت و به کسى اجازه دیدار نمىداد مگر برگزیدگانى از دانشجویان و برخى دوستان یکدست و نزدیک.
البته باید گفته شود، پیش از این تاریخ او به زادگاه خود رى بازگشته و گوشهنشینى را برگزیده بود. بر پایهى دیدگاه «بیرونى» هنگامى که در پیشگفتار رساله خود «رسالة فى فهرست کتب الرازى» یادآورى مىکند: مرگ او در پنجم شعبان بسان 313 ه. ق در رى بوده است ....]
با این همه تاریخنگاران در سال مرگ او دیدگاههایى متفاوت دارند برخى از ایشان مرگ او را پیش از این تاریخ و گروهى دیگر پس از آن مىدانند. خداوند رازى بیآمرزد را که ابن ابى اصیبعه در ستایشاش او را جالینوس عرب خوانده است
منبع:
رازى، محمد بن زکریا - مترجم: ذاکر، محمد ابراهیم، المنصوری فی الطب (ترجمه)، 1جلد، دانشگاه علوم پزشکى تهران - تهران، چاپ: اول، 1387 ه.ش.